2777
2789
عنوان

امشب از غروب دعوا شد

2173 بازدید | 52 پست

رفتیم خرید پسر یک سالم بغلم بود دخترمم ۳ سالشه خسته شده بود گفت بابا بابا بغل بغلش نکرد کلی گریه کرد یکم دیگه راه اومد افتاد دوباره گفت بابا پام درد گرفته بغل بازم بغلش نکرد گفتم پسررو بگیر بغلش کنم گفت چرا بغلش کنم لباسام با کفشش خاکی میشه دخترمم داست گریه میکرد منم خیلی نارحت شدم انقد مغرور بیشعوره که بیرون رفتنی بهش زور بیاد دور بر بچه ها یا بغلشون کنه منم قهر کردم دست دخترمو گرفتم بچمم بغلم بود راه افتادم بیام خونه تو خیابون انقد داد هوار کرد بیاد کجا میرید داد میزد به دخترم میگفت بریم خونه میزنمت چیکارت میکنم فلان بهمان منم فقط سرمو انداختم پایین اومدیم خونه رسیدیم خونه از خجالتش در اومدم تا اخر شب حرف بارش کردم مرتیکه بیشعور نمیفهمه جلو مردم جای اینکارا نیست انقد گریه کردم چشام درد گرفته اخر سرم گفت لیاقت بیرون رفتن ندارید گرفت خوابید 

به هیچ کس تو دنیا تکیه نکن ...

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حقش بود. لطفا اگه صلاح میدونی جلوگیری کن برای بچه اوردن. زن و شوهر هر دو مسئولن در برابر بچه . یعنی چی . ضمنا نذار دخترت و بزنه بچه زدن نداره. بچه میارن بعد اعصاب بزرگ کردن ندارن

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه... ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه 😔🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز