توبه را بشکسته ام بار دگر
جام زهری خورده ام بار دگر
در میان معبد و مأوای دل
لعن بر خود گفته ام بار دگر
در جوار عاشقان درگهت
رنجهایی دیده ام بار دگر
گفته بودی که مرا یاری کنی
باز هم وا مانده ام بار دگر
مقصد و مقصود راهم بوده ای
باز ره گم کرده ام بار دگر
تا منادی میکند دعوت مرا
توبه ای نو جُسته ام بار دگر
تو خدایی ، مشکنانی هیچ نیست
گرچه کفری گفته ام بار دگر