مامانم سخته شه خونشون چیزی بخورم
دیروز برف سنگین اومده بود منم خونم با تهران دوساعت فاصله داره ... دانشگاهم تهرانه. مادرم خونش تهرانه..اومده بودم با مامانم کارای دانشگاهمو بکنم چون دارم تمام میشم...بعد که کارامو کردیم تا عصر طول کشید بعد گفتم دو ساعت دگه قطار میاد که برم شهر محل زندگی م...گفتم تا قطار میاد بیام خونتون استراحت کنم...بعد گفت نه برو توی ایستگاه منتظر بمون تا قطار. بیاد ...گفتم خسته ام ....گفت اشکال ندارد روی صندلی های اونجا بخاب..بعدم گفتم گشنمه گفت برو پیتزا بخر ...گفتم همش دارم غذا بیرون میخورم گفت ینی میخوای غذای خونه مارو بخوری...در صورتی که هر وقت میرم خونشون خودم همیشه از بیرون غذا میگیرم ....حتی اگه چیزی نگیرمم همیشه یه جعبه شیرینی دستمه