بنظرتون چرا دنیا رو اینقدر بد می بینم هرچی میخوام دیدمو عوض کنم نمیشه احساس میکنم برام شده زندان !! نفس کشیدن سخت شده برام روزای تکراری بخدا نمازم میخونم خدارو خیلی دوست دارم بعضی وقتا میگم یعنی ناشکری میکنم !!!؟ ولی میگم خدایا دست خودم نیست دنیا برام تیره و تاره همش هیچی حس نمیکنم خوشحالی و غم و ..اصلا مرده ی متحرکم احساس نمیکنم دارم زندگی میکنم هیچی نمیفهمم از زندگی فقط میفهمم شب میخوایم دوباره صبح پا میشم دوباره گرسنه م که شد یه فکری باید بحال گرسنگی م بکنم بعضی وقتا میگم حوصله غذا خوردنم ندارم کاش نمیخواست غذا بخوریم ..نمیدونم چرا اینقدر زندگی برام پوچ و بی معنیه