زمان مجردیم یکی از اقوام بابام اومد خواستگاری
چطور
بدون خبر
من کلاس هنری رفته بودم حسابی خسته ،ساعت سه رسیدم خونه تا ناهار خوردیم شد سه و نیم منم همونجا تو سالن چرت زدم
اون موقع لبجیم کوچیکه بود در رو باز گذاشته بود تو کوچه بود
یهو صدای خواهر پسر اومد ک صدا مامانم میزنه
وضعیت سالن ب علت خالی کردن انباری و مرتبی خونه ،پوکیده بود یعنی شتر با بارش گم میشد
در کل سالن هم بهم ریخته بود
من و آبجی و مامانم ب سرعت نور هرچی ک تونستیم بردیم داخل اتاق و منم تو اتاق موندم
هرکاری کردن نرفتم تو جمعشون
پسره بعداً فهمیدم حسابی دعواشون کرده و ناراحت شده بیخبر اومدن
مثلاً منو میخواسته 😄
ولی من همیشه حرص وضعیت خونه و این چیزا رو میخوردم ک خجالت میکشم
عقل مردم تو چشمشونه
ولی نظافت ربطی ب کهنگی و خراب بودن وسایل نیس
مطمینا میرن مگر از قبل بشناسند کلا همینه وضع
چون میگن دختر هم همین میشه تقریبا تاثیر داره البته
وقتی خودت شلخته و کثیفی چرا فرار کنی بری بیرون
منم شلختم درحدی که لباشم اینور اونوربندازم ولی تو یچی دیگه ایی😂😂
شما خودتونو تمیز نمیکنین؟ 🤣🤣🤣
ما ترکا به این جور آدما میگیم dirty
وای من هر روز خدا جاروبرقی دستمه
به مامانت بگو من جوابم از همین الان منفیه ولی زشته آدم مهمون قبول میکنه باید شرایط پذیراییشم فراهم کنه یکیش تمیزی خونه س بعد برا احترام برا خودتون هم شده از خونه رفتن عیبی نزارن خونه را تمیز کن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
