شوهرم خودش مقصره سر موضوع اینکه گفتم هرشب هرشب با رفیقت نرو چایخونه قلیونی
از صبح تا شب من تو خونه تنهام لااقل بیا خونه ناهار ک البته اون ساعت ک میاد شام میشه بخپر بعد برو
ی دعوایی کرد از چشمم افتاد
امروزم ک ولنتاینه و سالگرد عروسیمونه
ولی من واقعا دلم ازش شکسته
چندین ساله همش من میرم پیشش باهش حرف میزنم حتی باهاش دعوا میکنم ک قهر نباشیم ولی دیگه کم اوردم
دیگه دیده نمیشم انگار