منو بگو ...اوایل ازدواجمون خیلی به حلقه انداختن توجه نمیکردم گذاشته بودم داخل کشو چند بار همسرم بهم گفت خوشم نمیاد بیرون میاریش منم هی پشت گوش مینداختم...یه بار با همسرم و خانوادش رفتیم رستوران سنتی رو تخت نشسته بودیم کنارمونم یه تخت دیگه بود یه خانواده نشسته بودن همش ب من نگاه میکردنو حرف میزدن بعد اینکه شام خوردیم یهو خانومه و یه آقا اومدن کنارمون گفتن میشه بشینیم مادر شوهرم گفت بفرمایید گفت اگه اجازه بدین میخوام دختر خانومو واسه پسرم آرش خاستگاری کنم تو یه نگاه عاشق دخترتون شده ادرس بدید مزاحم شیم برا امر خیر ....وااااای همسرمو بگو شد شبیه لبو یه رفت یقه آقاهه رو گرفت گفت مگه خودت ناموس نداری بی ناموس گفت چرا ؟همسرم گفت این خانوم زنه منه اونم گفت اخه حلقه نداشت منو ببخشید خوشبخت بشید .منو بگو از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم
اومدیم خونه واویلااااا بود خونه رو گذاشته بود رو سرش با عربده هااااااش گفت چقد گفتم حلقه بی صاحابتو بنداز دستت همون شب خودش کرد دستم هنوز ک هنوز در نیومده 😑😑خیلی غیرتی و تعصبیه 😍😍
چه لوس.........بدم میاد آدمو مجبور به انجام کاری کنن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
