2777
2789
عنوان

داستان زایمان طبیعی من

513 بازدید | 15 پست

سلام دوستان من میخوام قصه زایمان طبیعیم رو بگم اول اینکه من تا هشت ماهگی ویارشدید داشتم وبعد از اون بهترشدم و تونستم غذا بخورم و فکر نمیکردم بتونم زایمان طبیعی داشته باشم ولی خدا کمک کرد وتونستم والبته تاپیک سوره مربوط به زایمان طبیعی خیییلی خوب بود و کمکم کرد

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

اول من یه چیزی بگم.

آیی🤕ناموسا دردم گرف

یبار فیلم طبیعی دیدم😵‍💫😵‍💫😵😵😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵😵

خیلی ببخشید اگر۲۴ساعته توی سایتم.بله من علاف و بیکار هستم.خب که چی؟تلگرام ندارم حذف شده حتی حوصله ندارم برم نصب کنم.فی.لترشکنم ندارم.اینستاهم نمیتونم برم چون ف.یلتر ندارم.مجبورم جایی نیس برم میام اینجا.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از ماه نهم پیاده روی رو شروع کردم در دونوبت صبح و ظهر وهربار چهل دقیقه و گل گاو زبان به مقدار متوسط روبه زیاد که اشتباه بود و باعث شد بچم زردی شدید بگیره مصرف میکردم

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

ماه نهم انقباض داشتم و بعضی موقع فک میکردم موقع زایمانه ولی خبری نبود تااینکه یک شب  ببخشید دیدم از واژنم یه چیز اومدبیرون که سرچ کردم ونشونه نزدیک بودن زایمان بود ومن باخوشحالی خوابیدم....


ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

ساعت پنج صبح از خواب بیدارشدم و دیدم که انقباض متوسط مثل زمان پریودی دارم وفکر کردم همین درد زایمانه خونه بابام اینا بودم و مامانمو بیدار کردم و گفتم ساک ببندیم برای بیمارستان مامانمم بهم گفت بابا این که درد زایمان نیس ولی من قانع نشدم وگفتم همینه وبرای من سبکه و...در همین دردم کامل متوقف شد و من تعجب کردم وچون خوابم میومد دوبتره خوابیدم

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

یدفه ۹صبح بیدارشدم و دیدم بعله درده داره شدید میشه و دیگه با مامانم اینا رفتم بیمارستان و شوهرم شهرستان سرکار بود و بهش اطلاع دادم وقتی رفتیم بیمارستان گفتن فقط یک سانت باز شده و بستریت نمیکنیم دوباره برگشتیم خونه کم کم دردم شدیدتر شدم وحوالی ۱۱ صبح بود که خیلی شدید شد دردم و دوباره رفتیم بیمارستان بازم معاینه و گفتن دوسانت بازشده بازم بستریت نمیکنیم و من با چشم گریون برگشتم

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

دگ همینجوری دردم شدید بود و توخونه گریه میکردم و شوهرمم نظامی بود وبهش مرخصی ندادن بیاد ومن دگ اصلا اعصاب نداشتم و تا ۵ بعدازظهر همینجوربودم بعدش رفتیم بیمارستان و بازم گفتن بستریت نمیکنیم که من شروع کردم به گریه شدید که دکترشیفت دلش سوخت وبستریم کردن  وهمچنان در حال دردکشیدن بودم که ماما اومد معاینه کنه بهش گفتم بذار یه دیقه انقباضم وایسه بعد معاینه ام کن ماما هم زد زیرم گفت بروبابا مگه جای ناز کردنه خودم صدتا کاردارم درحالی که تعداد بیمارا کم بود وخودش حوصله نداشت منم همینجور درد وبغض و...قاطی شده بود برام

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی

بعد گفت حالا خیلی بهتره ۸ سانت بازشده و دگ یه ساعت بعدش فول شدم ومنو بردن اتاق زایمان همونجا که یه صندلی عجیب داره و  بالاخره بچه بعد از کلی درد خداروشکرسالم دنیا اومد واصلا گریه نکرد ترسیده بودم که گریه نمیکنه ولی ماما یکم تکونش داد بالاخره به گریه افتاد ماماکذاشتش و بغلم و همون زمات صدای بارون رو شنیدم شاید جزو بهترین لحظات زندکیم بود تمام شدن درد و دیدن بچم و صدای بارون....

ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792