ی قسمتشم حتماااا باید شده ب بهانه نذری پخش کردن دختره ی مدت بره خونه پسره بمونه
و همونجاس ک جرقه های عشقشون زده میشه🥰😂
همه دخترای دور پسره هول و جلف و خودنمان
ایننم اصافه کنید لطفا😂
گفتم :بخدا آرشام من..
عربده زد : خفه شو آینننتاااازززز(همیشه اسم دختره ایناز بوده و هست)
همه دانشگاه جمع شده بودند
آرشام در حضور همه سیلی ای به دهانم زد که مزه خون را در دهانم حس کردم و چشمانم به تاریکی رفت
این یادمون رفت یام سه تا رفیق دانشگاه در میان شمال میرن خونه بگیرن که املاکی میگه شما مجردید نمی تونم بهتون خونه اجاره بدم اینام مجبور میشن با سه تا پسر دیگه که دانشگاه شمال در اومدن عقد الکی کنن تا بتونن خونه رو بگیرن 😂😂
بیدار شدم و به ساعت نگاهی انداختم،ساعت ۹ بود ..
اتاق تاریک بود که یکی اومد جلو
آرشام گفت:فکر کردی بی صاحابی؟
کمربندش را در آورد و روی پوست سفیدم انقدر کوبید که همه پوستم کبود شد
و با آخرین ضربه از هوش رفتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
