دل نوشته ای برای فرزندم..‌..

ماهور مامان...

دختر قشنگم، قربون چشمای معصوم و دستای کوچولوت بشم. مامان و بابا خیلی ساله منتظرتن عزیزدلم، ببین چقدر مامان غصه میخوره، چقدر تنهاست. فدات بشم در خوب بودن پدرت که هیچ شکی نیست، قول میدم منم تمام تلاشمو بکنم که مادر خوبی برات باشم. ۸ سال پیش بهمن ماه بود که آقا جانمون امام رضا وساطتمم رو پیش خدا کردن و خدای مهربون پدرت رو بهم بخشید. آقا جون من که پدر نداشتم و همیشه هر درد دلی داشتم به شما گفتم. جان جوادتون نذارید دیگه ناامید بشم. چراغ خونمون رو روشن کنید. خدای بزرگ، هیچ چیزی رو به زور ازت نمیخوام، فقط میخوام تو صحت و سلامتی و با عاقبت بخیری به من و علی عزیزم فرزندهای سالم و صالح بدی تا بتونیم در کنار هم بزرگشون کنیم و زندگی قشنگی داشته باشیم، دختر یا پسرش فرقی نمیکنه، سالم و صالح باشن، ببخش که من توی دلم دختر تصور میکنم، شاید بخاطر اینه که راحت تر میتونم باهاش صحبت کنم، وگرنه هیچ تفاوتی نداره، هر دوش نعمت های بزرگی هستن و رو چشمم بزرگشون میکنیم. خیلی خسته م خدایا، نمی‌دونم تا کی میتونم ادامه بدم اما خواهش میکنم اگه تو سرنوشتمون فرزندی نیست، قدرت پذیرشش رو به هردومون بده یا اینکه اگه صلاح میدونی حاجتم رو بده یا ارحم الراحمین. 🙏🙏🙏