عروسیم ۲هفته دیگه بود ۳۰بهمن پدر شوهرم هر شب باهامون تانگوی روز عروسی رو تمرین میکرد انقدر خوشحال بود میگفت بیام عروسی گریم میگیره ببینمتون یهو جمعه رفت مارو تنها گذاشت باورم نمیشه مثل کوه پشتم بود پشت همه بود مثل فرشته ها بود هر کی اومد سره خاک فقط میگفت این مرد دستمونو گرفت تو ۵۶سالگی ۲هفته قبل عروسی پسرش اخه چه حکمتیه
اگه میشه یه فاتحه برای عباس مشعوف بخونید