دیگه امیدی به شوهرم ندارم

دقیقاً باهات موافقم

من و همسرم هر دو گرم بودیم

زمان عقد خانواده اش مشکلاتی برام پیش آوردن که من کاملاً سرد شدم

دوساله ازدواج کردم ولی رابطه ای نداشتم

خیلی دوسش دارما 

اونم منو دوست داره

تنها حسی که کنارش دارم حس تنفر و انتقام از خانواده اش هست 

همین موضوع باعث سردیم شده

من نه مشکل هورمونی داشتم نه مزاج نه چیز دیگه تو یه روز انگار کل میل و علاقه جنسیم دود شد رفت هوا

دقیقا درک میکنم چی میگید زندگی منم دقیقا همینه . شوهرم ذاتا سرد و بی میله . خیلی وقتا ما خانما با همون آغوش و نوازش و محبت همسرمون آروم‌میشیم اما حیف که اینو از خانمشون دریغ میکنن . زنی که محبت ببینه لمس بشه نوازش بشه از جانب شوهرش عمیقا آروم و خوش اخلاق میشه . تمام بدخلقی و غر زدن ما خانما از کمبود محبتمون میاد 

چقدر سخته زندگیامون

شما چقدر منی

روزی هزار بار می گم خدا باعث و بانیاش رو لعنت کنه

ولی چه فایده زندگی من با نفرین زندگی میشه!!

نه دیگه

نه منظورم وقت گذرونی دونفره هست 

یکم بیاد اوایل ازدواج و دوران عقد دونفره وقت بگذرونید شیطونی کنید صمیمی تر بشید 

دقیقا  منم  به ایشون گفتم  از  مادر بودن  بیاد  بیرون    یه زن  یا دختر  سرحال  بشه .  میدونین  تو ایران  اکثرا  به  فکر مردها  نمیرسه  که  گهگاهی  واسه  بچه  ها  پرستار بگیرن و خانوم رو از  زیر بار مسئولیت  و نقش  مادر در بیارن .  

هم زمان  یه زن شیطون   به روز  و خوشگل  و پر شور   میخوان  

 یه  خونه  با غذای قرمه سبزی   و  جارو کشیده  و 

پرستار  و مراقب بچه  و .. میخوان  ممکنه  مستقیم اینو  نگن  ولی  در عمل  همینه 

بله

سلام عزیزم 

من خودمم چنین مشکلی دارم و الان دلم گرفته بود اومدم نی نی سایت ببینم کسی دیگه هم مشکل منو داره ؟ که تاپیک شما رو دیدم ..دوست دارم یکم در مورد این مشکلاتی که داریم باهم حرف بزنیم تا سبک بشیم ..اگه درخواست دوستیمو قبول کنی خوشحال میشم