من ۱۷سالم بود باردار شدم و شوهرم بشدت میترسید تا فهمیدم باردارم فقط گریه میکردم و شوهرم شکه شد و بعدش گفت جواب تست حتما اشتباهه بریم ازمایش بعد یکساعت انتظار حواب آزمایش هم مثبت بود و بازم شوهرم میگفت حتما اشتباه شده و رفتیم سونو تا صدای قلبشو شنید و باورش شد شوهرم خیلی از بچه دار شدن میترسید چون خیییییلی مسئولیت پذیره و دوست نداره هیچی بچم کم داشته باشه برا همین میگفت سقطش کن من نمیتونم با این که ۳۳سالش بود
رفتیم دکتر برا سقط و دکتر گفت من اینکارو برا دیگران خیلی کردم ولی برا تو نمیکنم چون سنت کمه و بچه اولته پیش دکتر دیگه هم رفتیم گفت ممکنه دیگه راحت باردار نشی تا اینکه بیخیال شدیم و تو راه بهش گفتم زعفرون بگیره و سه بسته زعفرون رو دم کردم و خوردم از پله ها بالا پایین پریدم حتی درد پریودی هم نگرفتم چه برسه به سقط و من چقد خوشحالم که بچم چنگ زد به دلم و خواست بمونه پیشم و الان تمام دنیای شوهرم شده