فکر می کردم نزدیک ترین و عزیز ترین آدمم رفیقمه بعد فهمیدم که اصلا رفیقم نبوده
حالا فهمیدم پدر و مادرمم اون تصوری من راجبشون داشتم درست نبوده
دقیقا یاده اون جمله افتاده که میگن سره نخواستنش دعواست
سره نخواستنم دعواس بدم دعواس
دیگه با مامانم حرف نمی زنم
فکر می کنه باهاش قهرم
اصلا باهاش قهر نیستم فقط وقتی از حرف های من خوشش نمیاد همش دعوا میشه همش میگه بد حرف میزنی تو اخلاقت بده تو بدی خب منم حرف نمی زنم
به قرآن مجید نمی خوام قهر کنم که اعتراض کرده باشم
فقط وقتی از طرز حرف زدن من خوشش نمیاد منم حرف نمی زنم
شما کسی از دست پخت شما بدش بیاد براش غذا درس می کنید ؟ نه