سرفوشو‌میکشید بهش میگفتی کوفت نکن‌مجبور نیسی بگو‌تو ابرو داداشمو‌بردی با عفریته گریت ، ممنون
وا😐خو میگفتی دعوتت نکردم ک.یهو اومدی دیگه
چقدر پروعه
😐😐😐
چ جوری بعضیا انقد رو دارن
یا خدا خدا صبر بده بهتون این دیگه چه آدمیه من جات بودم میگفتم اره خانوادگی بی سلیقه بودیم وگرنه چرا باید یه آدم بیشعوری مثل تو رو می‌گرفتیم که به غذای طرف ایراد بیاره شاید همینو داشته باشه طرف این نشونه خام بودن و بی سلیقگی ماست که تو رو گرفتیم
وای خدا نصیب نکنه..اینا چرا آنقدر بی ذاتن
جای تو بودم چنان میزدمش که با برف سال دیگه پایین بیاد😑😑😑😑
میگفتی نیومدی رستواران خونه خواهرشوهر اومدی خواهرشوهر هرچی گذاشتم جلوت کوفت کن
شوتش کن بیرون دیگه هم باهاش حرف نزن
عقده ای هست
خودش فقط نکنم یک نیمرو هم بلد باشه
خلاصه تا تونست حرف بار من کرد فکر میکرد من از سر خجالت یا احترام بهش ساکتم و پر رو تر میشد
دیدم این ادب و این چیزا حالیش نیست بلند گفتم بهش برو بیرون از خونه من همین الان
اون سالاداو با ظرفش میکردی تو حلقش تا دیگه جیغ نزنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
