هم میتونم بگم روستا هم میتونم بگم یه شهر کوچیک .آدمای اینجا انقد هوای همدیگه رو دارن ک ماه رمضون میبینن اگ کسی توان مالی نداره هرکدوم از اهالی براشون چیزی میبرن .اینجا شیر محلی رو تازه با قیمت کمتر باخیال راحت میتونی ب بچه هات بدی صدای بچه ها تو کوچه ها خیلی گوشنوازه باخیال راحت میتونی بچتو تو هر سنی ک باشه بفرستی بیرون بازی کنه با بچه ها .دخترای ۱۰ ۱۱ ساله هواسشون ب بچه های کوچیکتر هس پسرای نوجوون میرن مرتع والیبال و فوتبال بازی میکنن خبری از صدای بوق و داد و هوار نیس فقط صدای بچه ها و صدای خنده های خانم های همسایه است ک میشنوی.آدما دنبال گول زدن و حقه بازی و زرنگ بازی نیستن خانوما هرکدوم مشغول کاری هستن یا قالیبافی یا سوزن دوزی یا سبزی کاری.سرصبحی صدای پرنده ها و گوسفندا و چوپونا گوش نوازه.توروستا آدما واسه همدیگه ارزش میذارن.خدایی نکرده یه جایی از بدنتو عمل کنی و مریض بشی کل روستا میان عیادت هرکسی هم باخودش چیزی میاره یکی شیر میاره یکی میوه باغچه خودش یکی دوغ محلی....من عاشق اینجام چون زندگی اینجا با عشق ب همدیگه در جریانه