نمیخام تصورات قشنگتون خراب کنم
ولی روستا چون محیط کوچیکه همه از ریز جزعیات زندگیت باخبرن
ینی تکون بخوری در کوچه و همسایه میفهمن
زنا میشینن تو کوچه غیبت اهل محل رو میکنن.پر از سگ های ولگرده میترسم جایی بری
امکاناتم نداره برای تهیه مایحتاج باید بری شهر
دانشگاه نداره دبیرستان نداره فقد تا مقطع راهنمایی
ما حتی یک پارک درست حسابی نداریم
و چیزی ک خودم بابتش عذاب میکشم اینکه تا یک رژ بزنی همه فکر میکنن ک هرزه ای اینجا کسی جرعت نداره بدون چادر بره بیرون
چون پشت سرش حرف میزنن
یک کتابخونه نداره!
مردمش ساده و بی مغزن ینی کسی نیست که باهاش رفت و آمد کنی و چیزی یاد بگیری اکبند باید بمونی🤔
زن ها به پوست و موهاشون نمیرسن و مدام تو آفتاب میگردن
تمام زندگی زن خلاصه میشه تو شستن پختن و بزرگ کردن بچه.🤗