شوهرم اومد خونه بابام منو زد...

تقریبا ۴ ماه پیش تازه اومده بود از سرکار یه ماه بود نبود...

گوشیشو چک کردم دیدم یه شماره هست تو لیست مسدود شده ها نوشته ادمایی مث تو لیاقت ندارن صدامو بشنون ببخشید ک...رت ارزونیه زنت و...

بهش گفتم این چیه زود پاک کرد من شمارشو حفظ کرده بودم...

گفت نمیشناسم زنگ زد بلاک بود گفتم اگ نمیشناسی چرا بلاکت کرده چرا تو اونو بلاک کردی...

شمارشو تو گوشیم زدم ک اومد گوشیو ازم گرفت داد و بیداد کردم گوشیمو بده با مشت انقد زد تو سرم ک در حال بیهوشی بودم... رفت پی زهرمار خوریش و با گوشی پدر مادرش ب اون شماره زنگ زدم رد داد گذاش تو لیست رد...

شب اومد خونه گفت گمشو برو خونه بابات عرضع نداری من از تو خوشم نمیاد دلم برات سوخت باهات ازدواج کردم...

زنگ زدم مامانم اومد وسایلمو جمع کردم رفتم خونمون...

فردا صب با گوشی بابام زنگ زدم ب طرف...

یه زن برداشت گفتم این اس ها چیه ب شوهر من دادی گفت من شوهر شمارو نمیشناسم و هیچ اسی ندادم و ازین چرت و پرتا....

بعد حرف زدیم و خرف زدیم ب من گف زندگیتو خراب نکن مطمئن نیسی چرا رفتی خونه بابات و منم شرایطو گفتم گف طلاق بگیر اینا میرن شهر دیگ معلوم نیس چ گوهی میخورن دوست من ازون زنا...بوده میگف یکی اومد عاشق زنش بود پولشو دادم گفتم بروعذاب وجدان گرفتم...(فهمیدم بله این شماره بی ربط ب اینچور چیزا نیس)

خلاصه عصر اس داد پاشو برو خونه ...گفتم نمیرم گف برو قول میدم تکرار نمیشه الان یادم میفته حالم از خودم بهم میخوره....پاشدم با مامانم رفتمممممممممممم خودشونم نیومدن دنبالم خاااااااک تو سر من البته این اخرین حماقت من نیس ادامه داره😞

بچه ها هستین یا برای خودم تعریف میکنم؟

اره خانوادمم همینو میگن فردا روز تولدم قراره برم کارای طلاقو انجام بدم🙃

رفتم خلاصه گذشت و گذشت هی میرفت میومد میگفت زن فلانی چ خوشگله دختر فلانی چ خوشگله بعد ب من نگاه میکرد میگف اینم شانس منه😒

گفتم چرا منو گرفتی پس چشم نداشتی از اول که میدیدی من اینم میگفت کور بودم عجله کردم هه...

تعریف از خود نباشه من خیلییی ازون خوشگلترم

میگفت تو اندامت خوب نیس من زن چاق دوست دارم درحالی ک من مانکن بودم توی اینستا همش اون زنای عملی و نگا میکرد...