بعد از 4ماه اونم با زور و التماس اومدم خونه مامانم شوهرم باهام قهر کرده زنگ میزنم جوابمو میده و خیلی سرد باهام صحبت میکنه حتی حالمم نمیپرسه بخاطر اینکه بهش گفتم می‌خوام 10روز بمونم میگه زن اصلا نباید بره خونه باباش بهش میگم من خب ازشون دورم تو شهر غریبم احتیاج دارم ببینمشون اما بازم حرف خودشو میزنه نمی‌دونم چجوری بهش بفهمونم که منم این حقو دارم که بیام خونه بابام
باردارم هستم خیلی ناراحتم خیلی
باز خوبه اومدی،،،،،من پنج ساله ازدواج کردم یک شب هم نداشته خونه بابام بخوابم فقط با خودش واسه یه شام میریم و برمیگردیم
الان محل دادن اونو میخای چیکار
انقد لیلی ب لالاش گزاشتی ک شده این
ای کاش شوهرمنم همین بود همش منو وبچمو میفرسته خونه بابام یعنی من درماه دوهفتش خونه بابامم منم راه دورم
منم از خانواده م دورم قبلا شاید در سال یک هفته میرفتم تنها میموندم ولی الان دلم بند نمیشه
اوه چقدر بد مهربانانه بهش بگو نیاز دارم خانوادمو ببینم اگر یروزی خدای نکرده از دستشون بدم تا اخر عمر نمیبخشمت ک نزاشتی سیر سیر ببینمشون
توعم محلش نکن
خب هر کس راه دور هست همین کارو میکنه
شوهرت چقدر دیکتاتوره
دایی منم شهرستانه وقتی میان تهران داییم یه هفته میمونه که مرخصی داره بعد می‌ره و زن داییم و بچش دو سه هفته بعد برمیگردن
کلی هم به زنش احترام میزاره
الآنم اومدن تهران رفته برا روز زن برا خانومش طلا خریده ۵۰ تومن
من درکت میکنم اونقد اذیت میکرد ک نگو از روز دوم شروع میکرد کی میای کی میای فرداش باز میگف امروز ک میای
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
