دیروز کلا هیچ خبری ازش نبود ن پیامی ن زنگی واقعا نگرانش شدم خیلی حالم بد شد فک کردم ی بلایی سرش اومده باخودم کلنجار رفتم تا خوابیدم البته ایتقد استرس داشتم هر ده دیقه ی بار میپریدم از خواب ببینم خبری ازش شد یان تااینکه ساعت2شب با گوشی مادرش پیام داد که مهمونی بودم گوشیمم گم شد منم بیشتر ناراحت شدم الان اسکرین میزارم حرفامو ببنید