ببین کافه داره من هر روز می رفتم اونجا اونم حرص می خورد اگه با وسی حرف میزدمحتی سلام و علیک ..
یک روز گفت میری خونه گفتم آره
یک روز هم جلو همه به هم نگاه کرد منم به اون دیگه غرق شده بودیم تو چشم هم که نگاه مو گرفتم
هر روز زنگ میزدم به بهونه ای اما کوتاه اونم بدش نمیومد کلا آدمی نیست با کسی بر بخوره بعد آخرین باز دیدم معذب من رفتم بهش پیام دادم زنگ زد و گفتم اون ها رو اونم گفت هر طور راحتی
من نمی فهمم چی میگی اما تو اگه تو مخ من نری من واقعا ناراحت نیستم