سلام بچه ها.خیلی دلم گرفته امشب.ما یه اکیپ ۵ نفره بودیم باهم دوست بودیم.خیلیم صمیمی و نزدیک.منو یکی ازون خانما بچه هامون هم سن و هم کلاسن تو مدرسه.یه روز که دخترمو بردم مدرسه دیدم شوهر دوستم بچه رو اورد مدرسه بعد با معلمشون تو حیاط داره بحث میکنه شدید.من نفهمیدم قضیه چیه بعد از چند روز معلم دخترم که خیلیم خانم با شعور و فهمیده ایه بهم گفت یه لحظه میشه خصوصی صحبت کنیم دیدم میگه اون روز که شوهر دوستم اومده بود بهش گفته چرا فلانیو که دختر من باشه میذارین میزه اول بشینه بچه منو نمیذارین و فلان.کلی زیر پای بچه منو خالی کرده بود.معلمش گفت مگه شما باهم دوست نیستین چرا اینجوری پشت سر شما حرف زد و فلان.منم ادمی نیستم اصلا که تو کار معلم دخالت کنم تحت هیچ شرایطی.ینی خدا شاهده من حتی یه بارم نگفتم بچه منو بذار اونجا.از اون موقع به بعد منم باهاش کاملا سرد شدم و خودشم فهمید کاملا.