ما یکسالو سع ماهه باهمیم واقعا انگار نیمه همیم خیلی دوسم داره همه کارم برام میکنه ینی اگر کلی پول تو حسابش باشه همونو با من خرج میکنه نباشه هم ۱۰۰ تومنم ۱۰۰ تومنشو با من خرج میکنه ولی یسری حرف زدیم گفت من الان شرایطشو ندارم اگر خونه داشتم شرایطم اوکی بود میومدم جلو تورو هم برای رابطه جدی میخوام ولی تا ۱۴۰۸ میخوام پیشرفت کنم و تلاش کنم وضعیتم خوب بشه بعد میام جلو ینی ۴ سال دیگه ،منم گفتم باشه من خودمم باید ارشد بخونم مهاجرت کنم برم و بیام و بعدم برگردم همه اینا تایم میبره و رو پیشرفت شخصی خودم میخوام کار کنم جفتمون قرار شده برای پیشرفت شخصیمون کار کنیم،یبارم بهم گفت چون تو دختری هستی که تو نازو نعمت بزرگ شدی نمیخوام اذیت بشی همه این فشارایی که الان رومه بخاطر تو و ایندمونه،خلاصه ایشون دکتر دامپزشک هستن ولی از درامدشون راضی نبودن تغییر شغل دادن ،منم تو این تایم کنارش بودم،حتی یک بار دیگم باهاش حرف زدم گفتم ببین من از رابطه بدون هدف خوشم نمیخواد رابطه ای که تهش هیچی نباشه بلاخره من چند سال تایم و زمان و وقتمو دارم میزارم برای رابطه دوسندارم بعدش بزاری بری و فلان گفت دیوانه عصبی شد و ناراحت گفت من همه جوره شرایطمو بهت توضیح دادم سال به سال گفتم میخوام چیکار کنم گفت من اگر زودتر کار بیشتری بگیرم حتی تا دوسال دیگه میام جلو، خونه اینامو اوکی کنم بعد
وضعیت مالی پدرشم خوبه ولی چیزی که هست اینه که این همیشه رو پای خودش بوده و جدا ازون کار کرده اصلا رو پدرش تو هیچی حساب باز نمیکنه. برادرشم پزشکه،بهشم گفتم من برم مهاجرت کنم و بخوام برگردم تنها بلیط برگشتم تویی ینی من باید برای پدرم دلیل و مدرک بیارم نمیتونم همینجوری بگم دارم میام چون دلم میخواد و استرس دارم میترسم تو این دوری تو این مدت تو بهم خیانت کنی اونم گفت من اونقدری دوست دارم و عاشقتم که بتونم تحمل کنم تا برگردی تو ارزششو داری ،اخرم گفت من ادم بی شخصیتی نیستم خیانت کنمو ازین حرفا اگر روزی همچین کاری کنم یعنی به خانواده خودم و اصالتمون توهین کردم،بعد یهو گفت اگر من یهو خیلی پولدار بشم ممکنه نری و بیام جلو؟ منم گفتم من دوسدارم برم ارشدمو اونجا بخونم بابام بهم افتخار کنه و به فکر خانوادمم هستم تا قبل ازدواجم ارشدمو بگیرم حتما.
خلاصه که اینجوری من احساس میکنم رابطمون ارزش داره صبر کنیم براش چون جفتمون همه جوره همو دوسداریم..
