ببین من تازه بهمن ماه امسال دوسال ازدواجم میشه یعنی چند ماه پیش سرویس طلا مو گرفت در واقع یک سال و خورده ای که حالا باترگفتم دوسال چون تقریبا دوسال زندگی میکنم
خیلی باهاش مشکل داشتم ولی الان چند ماهه موفق شدم کلا از سرراهم برش دارم دیگه تو خونه ی من نمیاد بهم زنگ نمیزنه باهاش کاری ندارم مزاحم نمیشه
اینا همه نتیجه ی تلاش خودمه هر بلایی سرم آورد که برم جدا شم ولی دید فایده ای ندارد صبور تر از این حرفام
دیگه بیخیال شده
شوهرم هم بعد از اینکه دیگه دید من زندگیمو دوست دارم از مادرش فاصله گرفت چون فهمید چه فتنه ای تو سر مادرش هست الآنم خب نمیگم همیشه گل و بلبل هست دعوا نمک زندگیه نباشه که همش تکراریه بحث پیش میاد ولی من قهر هم بکنم خودم نمیرم بیرون هیچ وقت
چند هفته پیش یه بحث کوچیکی پیش اومده بود اعصابم خیلی خورد شد چون من قند عصبی هم دارم کنترلم رو از دست میدم
دستشو گرفتم از خونه انداختم بیرون گفتم میخوام تنها باشم
نمیخوام ببینمت
شب اومد خونه من اون موقع آروم شده بودم خودش هم عذر خواهی کرد تموم شد رفت