2777
2789
عنوان

حالم گریونه یچیزی بگین😭

381 بازدید | 17 پست

پدر شوهرم خیلی از من توقع بالایی داره

هردفعه میرم خونشون یا مهمون واسشون میاد هرچی ظرف باشه میشورم گاهی خونه نیستن واسه بچه هاشون غذا درست میکنم، اینا هیچ به چشمشون نیومده تاحالا

بعد امشب مهمون اومده بود خونشون همه دور هم بازی میکردیم دیگه پانشدم واسه پذیرایی برادرشوهرام و مادرشوهرم میوه و چای آوردن فقط، در آخر چندتا استکان و چندتا پیش دستی فقط کثیف شده بود که ظرف زیادی نبود

منم نشستم برگشتم خونم، خوب اومدیم خونه به شوهرم زنگ زده میگه چرا زنت کمک نکرد به مادرت ظرفارو بشوره!

هربار کلی ظرفو تنها شستم نگفتن شست! کاری کرد! به چشمشون نیومد اونوقت تا یه کاری نکنم حرفاشون هست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تکرارمکرر حق مسلم میشود کم کم عادتشون بده   خودت باعث شدی اینطور ازت توقع داشته باشن

کلا پر توقع ان فک میکنن نوکر گرفتن نه عروس انگار قبل اومدن من کیی کاراشونو میکرد که الان من باید بکنم هی میگن چرا زهرا فلان نکرد فلان نکرد

متنفر شدم ازش

کلا پر توقع ان فک میکنن نوکر گرفتن نه عروس انگار قبل اومدن من کیی کاراشونو میکرد که الان من باید بکن ...

کم کم و ب مرور کمش کن  اگرهمسرت همراهته

فقط خودت و خودددت باعث شدی

❤️بگذار مهربانی خاصیت توباشد❤️
حقته تا دفعه دیگه به‌ هیچکس انقدر رو ندی دیگه کار نمیکنی اونجا وگرنه میام زبون پدرشوهرتو که توسط ماد ...

اعصاب نذاشته برام بخدا😭 هیچ دلم نمیخواد ببینمش انقد ازش متنفر شدم

فک میکنن من وظیفمه کاری کنم

من وظیفهمه تو خونه خودم کار کنم نه اونا

نوکر که نیستم

کم کم و ب مرور کمش کن  اگرهمسرت همراهته فقط خودت و خودددت باعث شدی

چجور کمش کنم وقتی توقع دارن انقد اگه کمش کنم هی حرف میزنن

حتی دیگه دلم نمیخواد برم خونشون شورشو درآورده

یبار رفتیم میوه فروشی تو شهر دیگه چیز خریدیم، نزدیک شهر خودمون شدیم مادرشوهرم گفت سوپ واسمون درست کن پدرشوهرم مریض بود، منم گفتم وسیله هاشو بگیرین درست میکنم، داخل شهر رسیدیم گفتم اگه میخواین درست کنم از میوه فروشی وسیله بگیرن با همین حرف جیغ و داد و سروصدا میکرد که چرا اونجا بودیم نگفتی الان میگی منم گفتم شما الان تازه بهم گفتین سوپ درست کنم!

بعدم بین سروصدا هاش ورداشته میگه ریدم تو غذایی که تو درست کنی!!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792