سلام
من ۵ساله عروس ی خانواده شدم که فقط من توشون هم شهری نیستم بخاطر اینه جاریام باهام صمیمی نیستن من یه عادت دارم یکی بهم ی خوبی میکنه یادم میمونه و باید عوضشو در بیارم
اما متاسفانه هرکار میکنم جاریام فکر میکنن من از روی خودشیرینی و خودمو زدم به سادگی انجام میدم ولی بخدا اینجور نیست نه با کسی کار دارم نه حسودیه کسیو میکنم
مثلا اگه مادرشوهرم ی ظرف غذا بده من اونو پر میکنم و میفرستم
یامن یه لباس میخرم هفته بعد میبینم جاریام رفتن خریدن مدل به مدل یا یه دستگاه میخرم میبینم داره دنبالش میگرده بخره
اما من اصلا با اونا کار ندارم
دیروز برادرشوهرم باهام شوخی کرد من باور کردم مادرشوهرم گفت اون دختر ساده ایه دیگه باهاش اینجور شوخی نکن باور میکنه بعد جاریم بعد شام به اون جاریم میگفت که من بشنوم الان دیگه ادم ساده وجود نداره همه خودشونو زدن به سادگی
یایکم خانواده شوهرم باهام خوب هستن اینا بمن قیافه میگیرن
مان اصلانه پشتشون حرف میزنم نه غیبتشونو میکنم نه کاریشوندارم نمیدونم چیکارشون کردم اخه