بچه ها مادرم تو سن ۱۳ سالگی ازدواج کرده به اصرار خانواده اش پدرمو دوست نداشته تا من ۲۰ ساله میشدم دعوا داشتن همیشه خونه پراز جیغ و داد ونفرین مادرم بود وقتی من ازدواج کردم میانه شون خوب شد وضعیت پدرم خوب نبود بی پول بود بندکش ساختمان بود مادرم جلوگیری نداشت هرسال بچه می آورد 😥بچه های کوچیک و بزرگ مادرم تو جوانیش خیلی پدرمو نفرین میکرد پدرم هرکاری میکرد خوشحالش کنه اما اون مغرور بود تا اینکه پدرم دوسال پیش ب اثر بیماری تنفسی فوت شد خواهر برادرام موندن کوچیک کوچیک مادرم میگه کاش خدایا یه بار دیگه زنده آش کنه رو سرم می گردونمش مادرم برای خرج و مخارج زندگیش میره کشاورزی کار میکنه حقوق روزانه آش۱۷۰ هزار خیلی سختی میکشن دلم برای پدرم. تنگ شده بچه ها دلم برای خواهر برادرای کوچیکم میسوزه خودمم وضعیت زندگیم خوب نیس منم بی پولم اما بازم کمک شون میکنم