ای خدا نمیدونم کجا حرف دلم بزنم اومدم اینجا خسته شدم جاریم خیلی خودش وسط میندازه و خودشیرینی میکنه من عروس اولی اون دوساله اومده وای تائه کارمیکنی تعریف میکنه و دادوهوار ک فلان کار کردم ومن بدبخت هرچی کنم چون جار نمیزنم آخرش خوبه اونه ای خدا کاشکی بترکه
مگ دنبال تایید دیگرانی عزیزم؟
با توجه بیش از حد بهش فقط خودت اذیت میشی
متاسفانه کاریش نمیشه کرد
فقط باید رو خودت کار کنی بی اهمیت شه برات
سعی کن بهش فکر نکنی وگرنه تا آخر همینه اوضاعت یک کم ارامش داشته باش و سعی کن تو یک کار خیلی خوب باشی چه چیزی هست که توش موفقی؟ مثلا آشپزی؟ یا خیاطی یا خونه داری؟ تو چی خوبی؟
ن واقعا دنبال تایی نیستم خدایی هرکاری کردم قلبا بوده. بن‌ظرت چیکارکنم بش توجه نکنم وقتی وسط خودش میندازه ک پررنگ بشه ودیده ش دست خودم انگارنیس یه چیزی فرمون احساسم گرفته میکشونه طرف توجه واقعا میدونم ک بااین کارخودم اذیت میشم ولی نمیدونم چیکارکنم
بی اهمیت باش بزار خود شیرینی کنه اه
من اصلا چون ازاول تعریف آشپزی کیک پزیم و کارای هنریم شنیده رفتارش بد شده زنگ میزد ب بهانه هایی ب خواهرشوهرم ک آره اون عروس خوبس من بده اون فلان وره ومن اینطوری ک حس ترحم شون جذب کنه و الان برسن ب اینک اون خیلی دختر خوبیه فقط یکم دوبهم بنه و بچه س وشلوغه وگرن خیلی دخارخوبیه نمیگن زبون دراز نمیگن آداب معاشرت بلد نیس واینک سرهرچیزی دوسداش ازم بدبگه الانم ک ارتباطمون قطع شده ولی اون همیشه یکارایی میکنه ازاربده
تحویل نگیر اصلا شاید الان روت فشار باشه ولی بعد چندسال میفهمی که جقدر کار خوبی کردی که وارد بازی اون نشدی به این فکر کن که اون چقدر در مقابل شما احساس ضعف میکنه که اینجوری گفته با خانواده همسرت هم در موردش صحبت نکن و پیگیرش نباش اگه صحبتش هم شد بحث رو عوض کن اینجوری اونها هم میفهمن مشکل از اونه
آره چرا نری؟
وقتی رفتی هم خیلی شیک و با متانت رفتار کن تا آخر هم کنار شوهرت بشین مثل یک خانم با اصالت
اگه نری از توش حرف در میاد ولی وقتی بری همسرت هم پشتته ولی اگه نری اونموقع همسرت هم ممکنه پشت اونو بگیره میگه مشکل از تویه جوری رفتار کن که انگار همسر دوست شوهرته و این یک رفت و آمد با یک همکاره
آره درست میگین واقعا اوایل ک ارتباطمون ب قراربود خواهرشوهرم حرفاش می آورد ومیگف یجورازت حرف میزنه انگار تو هووش هستی ک بارها بش گفتم اصلا حرفاش نیار واقعااذیت میشم الانم ک رابطمون قطعه چون خودش گف بهم برسونن نمیخوادبامن ارتباطی داشته باشه منم ازشون خواستم ک هیچ حرفی ازش نزنن ولی گاهی اسمش میارن ک اینکارکرد اونجوری گف اسمش ک میاد عصبی میشم نمیدونم چم شده
اینکه همیشه بامن بد بوده و خواهرشوهرم میگه اون دخترخیلی خوبیه چون میاد حرفش بم میزنه و بغلم میکنه میگه بیا خونه مون آجی دوست دارم و این حرفا بدون اینک فکرکنه درمورد من ودیگران ک خواسته زندگیشون بهم بریزه چیاگفته عصبی میشم اینکه من و اون رو توی یک کفه ترازو میزارن وای دیوونه میشم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
