یه خانم موجه بودن، شوهرشون دو سال به جای ساعت دوازده شب دو میومد از سر کار، اما کماکان رابطشون عالی و عاطفی بود و همه جوره عاشقانه، یکبار این خانم چت های شوهرش با یه دختر 26 ساله میخونه که شوهرش عکس های ناجور براش فرستاده و... . شب با برادرش میرن محل کار شوهره میبینه شوهر با این دختره میرن تو خونه بعدشم دختره را میبره دم خونه مادره دختره پیاده میکنه . ایشونم رفتن خونشون نامه نوشتن و رفتن خونه پدرشون.
فرداش هم پدر شوهرش و مادرشوهرش اومدن خیلی شرمنده بودن اما استارتر گفت یکشنبه میره دنبال کارهای طلاق. این اصل قضیه بود منتها شوهر استارتر گویا عین خیالش نبوده و همچنان سرحال و خنده رو