سلام بچه ها خواهر همسر من خودش رو همه کاره ی زندگی من میدونه برای تک تک مسئله ها ی شخصی منو نامزدم دخالت میکنه
هر باری ک خونه مادر شوهرم میبینمش از شدت حرص حرف هایی ک میزنه شبو خوابم نمیره مثل امشب
پدر نامزدم ب خاطر مادرش ک مریضه رفته شهرستان و چهار روزه ک نیست
منم ب خاطر اینکه تنها نباشه پیشش بودم بعد ۴ روز اومده بعد شامحاضر شدم کبرم حب ۴ روزه حمومم نرفتم و خانواده رو ندیدم با پرویی ب نامزدم میگه پس پیش مامان کی بمونه خجالت نمیکشی پسر شدی برای چی وفلان برین موقع خواب برگردین
نامزدم بهش محل نمیده جوابش و میده ولی از رو نمیره
برای خرید یلدایی من هر چی میخریدیم ی دونه هم برای خودش میخرید خیلیییی هاشم ب حساب نامزدم جون اون سرکار بود کارتش دست ما منم ک هیچی نمیتونستم بگم هر موقع هم نامزدم چیزی میگف خانم جواب میده ک داداش شدی برای چی تو باید منو بِرگردونی هر چی واسه زنت خریدی ب منم بخری " ب خیال خودش میخواد حرص منو دراره " بعد نامزدم بهش جواب داد ک ی بار دیگ تو زندگی من نظری بدی دخالتی کنی من میدونم و تو و رفت بیرون دیگ نمیشد جلوی این و گرفت هی میگفت ک بلید خرج مادرشو خواهرش و بده و فلان
شوهر من ب مامانش خرج میکنه و فلان
من ک میگم مریضه چون ی بار بهم گفت دختر کم نیست برای داداشم بعد ها فهمیدم ک شوهرش اول زندگی بهش گفته بود ک دختر واسم زیاده اینم بهش بر خورده بود
مثل چی حسودی خواهرمو میکنه هربار هی تیکه میندازه بهم
خودش مادرشوهرش و جون ب لب کرده حالا منه
تا مرز ترکیدن میره وقتی میفهمه برای من چیزی خرج کردن چون میگ شوهرش خرجش کنه بعدم چون پسر خونس دیگ باباش نره سرکار بمونه خونه خرج باباشم بده باورتون میشه !!!!! چون من اومدم ب اون خونه چون نامزدم و من باهم دوست بودیم ب خاطر داشتن من مرد و زنده شد ولی شوهر اون ن
شاید باورتون نشه هر روز من اینجوریه و من ی تازه عروس ۵ ماهم