دیگه خسته شدم از این زندگی همیشه پدرمو مادرم دعوا میکنن انگار بابام دنبال بهانست...زیاد تو خونه نمیمونه از سرکار که میاد میره قهوه خونه تا شب ساعت ۱۱ یا ۱۲ میاد اونم انگار با همه دعوا داره اگه محلش نذاری هم بدتر میکنه ...شغلشم کارگریه بی پول که باشه بدتره یذره پس انداز نداره برعکس عموم و عمه هام همه کلی ملک و زمین دارن بهترین ماشینارو دارن بابای من فقط یه پراید داغون داره
عزیزم خودتو با کسی مقایسع نکن
سوره نسا بخون حداقل نپرن به هم
چرا مامانت ناراحتش میکنه ؟
همه مشکلات به کنار بخدا دیگه طاقت این همه دعوا نداریم یه خواهر از خورم کوچیک تر دارم دلم به اون میسوزه باز من ازدواج کردم زیاد پیششون نیستم ولی خواهرم چی
کاش قبل اینکه بچه بیارن
اول فکر آینده ی اون بچه رو بکنن:)
مادرت باید این تاپیکو میزد و به فکر حل کردن مشکلش بود.چاره اینجور مشکلات دست زن هستش.و بچه ها فقط غصه میخورن.ان شاءالله درست بشه
میدونی چرا مامانت با بابات همش دعوا دارن؟ چون بار زندگی رو دوش مامانت هست هیچ توجه و محبتی هم از طرف بابات به مامانت نمیشه
فقط اینو میدونم که بی پولی سرچشمه تموم مشکلات و بدبختی هاست
فشار اقتصادیه!
منم که تا اخر شب سرکارم وقتی برمیگردم خونه داغونم میفهمی؟
داغونم
چه برسه به پدرت که مسئولیت یه زندگی رو دوششه
بهش محبت کنید براش وقت بذارید
ازش تشکر کنید بابت زحماتش
ببینه که زحماتش دیده میشه قدردانی میشه بابتش امیدوار میشه و دیگه بهونه گیر نمیشه
زبون همو نمیدونن در چنین شرایطی باید مشکلات بین زن و شوهر مطرح بشه و درموردش باهم حرف بزنن.اما زن یا شوهر انتظار دارن طرف حدس بزنه.و لین میشه منشاءلجبازی و مشکلات پی در پی.مادرت به نظرم باید برا پدرت رفیق خوبی باشه و بهش احترام بذاره باهاش شوخی کنه و تد مشکلات پشتش باشه
چون من احساس میکنم که پدرت از تنهایی به اینجاها میره و وقتشو میگذرونه و از وضع خودش نسبت به وضع بقیه عموها یا اطرافیانت دچار سرخوردگی و نارضایتی هست و خودش رو دست کم میگیره و همینطور اعتماد به نفسش پایین اومده سر مادرت خالی میکنه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
