ازبچگیم دعوا بود خوانوادم پاشید مادر پدرم طلاق گرفتن رفتم زیر دست شوهر مادر عذاب کشیدم درس نخوندم تا کلاس پنجم خوندم فقط دیگ ترکش کردم رفتم کار کردم از ۱۱ سالگی بزرگ شدم مامانم محدودم کرد خدا سرشاهده ی مغازه نمیتونم برم جدا شد از شوهرش پیله کرده ب من زندگیم سیاه مثل بقیه دخترا نیس یدونه دوست هم نداره مادرم پیرشده و ی برادر معلول ن بیرون رفتنی ن چیزی فقط خونه و کار خونه خستم شد خونه رو هرجقد تمیز میکنم یا مامانم گثیف میکنه یا این برادرم خستمممم شد چقد تحمللللل کنم خستمممممم دوساعت داشتم خونه رو ونمیز میکردم یهو دیدم انگار بمب تو اشپزخونه ترکیده
انشاالله عاقبت بخیر بشی😔
نمیدونم چرا از رو پروف ها همه رو تصور میکردم ولی اشتباه میکردم....
پشت این گوشی ها وپروف ها چ آدمای غمگین وخسته ای هستن ....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
