دیدم اصلا با هم تو هیچ موردی تفاهم نداریم
خیلیم عصبی و بد دهن بود
خیلی خسته ام، جواب منفی دادم و اومدم کلی گریه کردم
یکی از دلایل دیگه جواب منفیمم این بود ک نتونستم بگم پدرم فوت کرده، چون اکثرا قبول نمیکنن و من غرورم له میشه
دیگه نمیتونم ادامه بدم چرا خدا منو نمیبینه، چرا یه ادم خوب سر راهم قرار نمیده، چرا صدای منو نمیشنوه، از دیشب ک اومدم دیگ نماز نخوندم و ب طور کل کارای جهادیمم ک انجام میدادم گزاشتم کنار... وقتی منو نمیبینه دیگ برام اهمیتی نداره هیچی... هیچ نشونه ای بهم نشون نمیدن، ن خدا، ن ائمه، ن شهدا، توسلم میکنم انگار ن انگار اصلااا میگم کلا انگار منو نمیبینن، منم کلا گذاشتمشون کنار