بچه ها من خیلی با مادرشوهرم دعوا دارم دیشب یدفه کشید اومد خونم چه دعوایی راه انداخت منم هرچی گفت جوابشو دادم من بهش گفتم به چه حقی ۸ سال کلید خونه منو داشتی اومدی در نبود من گشتی اونم گفت نه نیامدم و زد بعدش قرآنو تیکه تیکه کرد در حالیکه من مطمئنم اومده اینم بگم کلا آدم بی ایمانیه اصلا براش خدا و پیغمبر مهم نیست
توی دعوا فهمیدم شوهرم خیلی از حرفای خصوصیمونو بهش گفته منم خیلی عصبانی شدم خواستم شوهرمو بیرون کنم نرفت وقتی مادرشوهره رفت واحد خودش شوهرمم دنبالش رفت منم بچه هارو جا گذاشتم سریع رفتم خونه مامانم شب با مادرش دعواش شده سر این موضوع و بهم پیام داده بیا اشتباه کرده مامانم امروز صبح بچه هارم واسم اورد منتها باز که خیالش راحت شده از بابت من دوباره پیامای حق بجانب میده
اینم بگم تو دعوا مادرشوهرم گفت طلاقت میدیم خواهرزادمو واسه پسرم میگیرم خواهرزاده عاشق شوهرمه البته ایشونم ازدواج کرده حالا طلاق گرفته و مدام مادرشوهرم نقشه میکشه بیاردش خونش که شوهرم اونو ببینه