2777
2789

بچه ها دو سه روزه میخوام عضو بشم نمیدونم چرا نمیتونم آخرش مجبور شدم این کاربری قدیمی رو از کسی بگیرم 

نمیدونم چجوری بگم همسرم به شدت نسبت به من بی تفاوته اصلا هیچ چیز من براش مهم نیست هیچی باهاش حرف میزنم اصلا جوابمو نمیده دوست نداره هیچی از من بشنوه شاید بگید پس چرا طلاقت نمیده 

چون میخواد من کنارش باشم و همه جوره حمایتش کنم عاطفی روانی فکری و... زندگیشو سروسامون بدم ولی خودم هیچی نگم هیچ مشکلی نداشته باشم مثلا یک شام بگم بریم بیرون اگر خودش دلش نخواد میگه اینا همش ضرر داره ولی خودش بخواد هر جور شده میگه بریم 

کلا نادیده گرفته میشم هنش دارم با خودم حرف میزنم مدام کارامو تنهایی انجام میدم هر پولی خرج کنم نمیگه چکار کردی هر وقت شب و روز برم بیرون نمیگه کجا میری 

8 ساله ازدواج کردیم ولی هیچکس تا الان پاشو خونه ما نذاشته جز پدر و مادرمون هر کس خواست رفت و آمد کنه یک عیبی روش گذاشت 

مدام 

مدام دوست داره دورش بچرخم و از خودش حرف بزنه مدام توهم بیماری داره همش میره دکتر عاشق دارد خوردن و از دارو حرف زدنه هیچ اطلاعات متفرقه ای نداره در مورد هیچ مساله ای اظهار نظر نمیکنه نه اهل کتابه نه فیلم نه موسیقی 

تمام کارهای خونه با منه هیچگونه مسئولینی نداره نه اینکه من نذاشته باشم خودش بیخیاله بارها بهش سپردم کاری انجام بده ولی با انجام نداده یا اونقدر با تاخیر انجام داده که یک ضرری کردیم 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اینم یه نوع مشکل روحی روانی هست که داره

(البته انقدر  مشکلات روانی رو بد ندونید که خیلی هم چیز عادی هست مثلا استرس هم یه نوع مشکل روانی هست)

توی این هشت سال به جای دست رو دست گذاشتن باید درمان میشد 

اگه میگی عیب میزاره روی مهمونا پس باید گفت شکاکه ولی چطور شکاکی هست که اصلا براش مهم نیست زنش چیکار میکنه؟
اتفافا باید همش شک کنه بهت😐😂 

خب چاره چیه

تروخدا کمکم کنید 😭

چکار کنم یک بچه ام دارم بینهایت مودب و مهربون و مظلومه اصلا هیچ آدمی ندیده با هیچکس رفت و آمد نداریم عاشق مهمونی دادن و مهمونی رفته اما ما هیچ جا نمیریم 

نیاز به یه تغییر اساسی داری یه جای کار میلنگه 

توی خودت یه تغییر ظاهری ایجاد کن که خیلی جذاب تره قبلت بشی ، اخلاقت و خیلی بهتر کن تموم توانت و بزار تا شاد و شیطون به نظر برسی ، اگه امکانش هست وسط تایم کاریش پیشش برو و سوپرایزش کن ، و در یک مناسبت یه مهمونی بزرگ بگیر

تا یاد بگیره اینجوری زندگی کردن و از لاک خودش بیرون بیاد ، اگه خواسته ایی داشتی و اون مخالفت کرد پایفشاری کن برای انجامش

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…
اینم یه نوع مشکل روحی روانی هست که داره (البته انقدر  مشکلات روانی رو بد ندونید که خیلی ه ...

نه شکاک نیست حسوده

تو خانواده اینا فقط یکی دو نفر مثل این درس خوندن این و خانوادش همیشه فکر میکردن که خیلی با هوش و نابغه هستن در صورتیکه معمولی ان

جون وقتی وارد خانواده ما شد تقریبا همه یا هم سطح خودش هستن یا بالا تر بخاطر همین نمیتونه اونارو تحمل کنه همیشه گرایش به آدم های پایین تر از خودش داره 

نیاز به یه تغییر اساسی داری یه جای کار میلنگه  توی خودت یه تغییر ظاهری ایجاد کن که خیلی جذاب ت ...

از نظر ظاهری به شدت به خودم و پوششم میرسم اصلا هیچکس نمیتونه بفهمه که من یک بچه دارم اصلا تا الان هیچ وقت نه از ظاهرم نه از تیپم ایرادی نگرفته خیلی باهاش مهربون بودم بی نهایت بهش محبت کردم هیچ وقت از عزیزم کمتر نگفتم بارها بهش ثابت کردم برام مهمه اونقدر این کارو کردم که شاید اونم یاد بگیره من براش مهم بشم ولی مثلا سرما خورم تب دارم سرفه دارم بی حالم اصلا و ابدا به روی خودش نمیاره بعد مامانم میگه مواظب فلانی (من) سرما خورده میگه اا مگه سرماخورده؟ 

من دستم شکسته بود خودم تنها رفتم گچ گرفتم مدام جوری رفتار می‌کرد که انگار میگفت زودتر خوب شو زندگیمون لنگ نمونه 

نه شکاک نیست حسوده تو خانواده اینا فقط یکی دو نفر مثل این درس خوندن این و خانوادش همیشه فکر میکردن ...

خب اعتماد به نفسش اومده پایین

و خیلی بده که شوهر از زنش احساس پایین‌تر بودن کنه

ببین طوری رفتار کن و مثلا درموردش نظر بده که احساس کنه پایین‌تر نیست

بهش اعتماد به نفس بده

تعریف کن ازش

بهتر میشه

از نظر ظاهری به شدت به خودم و پوششم میرسم اصلا هیچکس نمیتونه بفهمه که من یک بچه دارم اصلا تا الان هی ...

عزیزم شما همیشه یه خانوم خودساخته و مستقل بودی برای همین همسرت فراموش کرده که نقش تکیه گاه داره و زن روحیه ی لطیف داره و نیاز به مراقبت های مردانه اون داره لوس شو بچه شو بزار یادش بیاد نیاز داری مراقبت باشه کسی

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…
فکر نمیکنم درست بشه

نمیدونم چرا نمیتونم طلاق بگیرم... رفتم مشاور فقط گریه کردم اصلا نتونستم حرف بزنم آخه اولین بار بود بعد مدت ها یکی میخواست به درد دلم گوش بده... همش با سر اشاره میکردم که نمیتونم حرف بزنم بغض و اشک داشت خفه م می‌کرد خیلی احساس تنهایی میکنم هنش با خودم حرف میزنم 

خب اعتماد به نفسش اومده پایین و خیلی بده که شوهر از زنش احساس پایین‌تر بودن کنه ببین طوری رفتار کن ...

درس خونده ست کار خوب داره درآمدش خیلی خوبه خوش تیپه خوش قیافه ست اصلا پایین نیست کاملا شبیه هم هستیم ولی از نظر رفتاری با اینکه میدونه جز اون کسی رو ندارم بهم توجه نمیکنه همش اتفاقات روز رو تو ذهنم مرور میکنم اونقدر که براش حرف زدمو ساکت بوده و جوابمو نداده دیگه نمیتونم چیزی بهش بگم میترسم باز ساکت بشه که میشه 

مدام تو خودشه همش به فکر سلامتیشه همش میگم این جسمو چقدر میخوای حفظ کنی دوست نداری حداقل بخاطر این همه از خودگذشتگی من یکم به منم توجه کنی دلمو بدست بیاری من واقعا بهت نیاز دارم میگه درست میگی ولی بازم هیچ کاری نمیکنه 

عزیزم شما همیشه یه خانوم خودساخته و مستقل بودی برای همین همسرت فراموش کرده که نقش تکیه گاه داره و زن ...

من تک فرزند بودم حای تا قبل ازدواج یک قبض برق خودم پرداخت نکرده بودم بعد ازدواج اونقدر ازش بی مسئولیتی دیدم که مجبور شدم بار همه چیزو خودم به دوش بکشم کلا 180 درجه تغییر کردم 

چون مجبور شدم چون اگر من مثلا آشغال هارو نبرم حتی اگر کل پارکینگ پر از زباله بشه نمی‌بره مگر اینکه داد بزنم و دعوا راه بندازم اولا همیشه دعوا میکردم کارارو انجام داد ولی الان بخاطر این بچه که هیچکسو جز ما نداره اصلا صدامو بالا نمی‌برم بی سروصدا همه کارا رو میکنم به اندازه دو نفر انرژی میذارم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز