2777
2789
عنوان

تقریبا نابود شدم دیگه چیزی ازم باقی نمونده

| مشاهده متن کامل بحث + 8476 بازدید | 144 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من تک فرزند بودم حای تا قبل ازدواج یک قبض برق خودم پرداخت نکرده بودم بعد ازدواج اونقدر ازش بی مسئولی ...

تو یه مادر فوق العاده ایی و همینجور یه خانوم فوق العاده برا همسرت بهت افتخار میکنم خداقوت باشه امیدوار بتونی حلش کنی از این چیزایی ک متوجه شدم هم مطمینم میتونی زندگیت و درست کنی

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…
تو یه مادر فوق العاده ایی و همینجور یه خانوم فوق العاده برا همسرت بهت افتخار میکنم خداقوت باشه امیدو ...

خسته شدم احتیاج دارم با کسی حرف بزنم خیلی خسته ام همه کارا با سالهاست از ته دل نخندیدم بابام همیشه نگام میکنه میگه تو چرا ناراحتی چرا غم داری ولی همیشه بغض میکنم همه میدونن من مشکلی دارم و خانوادم هم میدونن چه مشکلاتی دارم ولی هیچکس پا پیش نمیذاره منو ازین زندگی خلاص کنه تا یکم صدامو میبرم بالا پسرم میگه تروخدا با بابا دعوا نکن 

هیچکس انگار نمیخواد منو ببینه همه با زبون بی زبونی میگن صداشو درنیار زندگی کن ولی چطوری 

چکار کنم منم مشکلاتی تو کارم دارم احتیاج به کمک و مشورت دارم احتیاج به همدم دارم دوست دارم حتی اگر کمکی نمیکنه لااقل بهم گوش بده ولی این کارم نمیکنه

خودشم میگه حرفاتو قبول دارم میگم فرض کن من یک غریبه ام این غریبه برات از جون مایه میذاره نمیخوای لااقل بخاطر کارایی که برات کردم و میکنم حداقل یک گوش شنوا باشی 

ساکت میشه همیشه فقط ساکت میشه وکاری نمیکنه 

خسته شدم احتیاج دارم با کسی حرف بزنم خیلی خسته ام همه کارا با سالهاست از ته دل نخندیدم بابام همیشه ن ...

خداروشکر که بازم ساکت میشه

ولی به نظرم به زور هم که شده چه مشاور تلفنی چه حضوری چند جلسه ببرش

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…

ظرف میشورم گریه میکنم قبل خواب گریه میکنم فیلم میبینم کتاب می‌خونم موسیقی گوش میدم در همه حال گریه میکنم هنش تو تنهایی تو ذهنم در حال خرف زدن با خودم هستم تو دلم حرف میزنمو جواب خودمو میدم همیشه همینطورم 

خداروشکر که بازم ساکت میشه ولی به نظرم به زور هم که شده چه مشاور تلفنی چه حضوری چند جلسه ببرش

دکتری که دارو نده رو قبول نداره کلللی دارو میخوره میگه من یک مشکل جسمی دارم در حالیکه تمام سرتاپاش رو ده ها متخصص بررسی کردن و همه بلا استثنا گفتن وسواس فکری نسبت به بدنت داری 

دقیقا مشکلی که مادرش داره مادر و پدرش تو یک ساختمون تو دو طبقه مجزا زندگی میکنن سالهاست پدرشون قید مادر رو زده و به حال خودش رها کرده اونم همش میره دکتر به دکتر و دارو ایمان داره و همسر منم به همین کار تشویق میکنه 

تقریبا میشه گفت با یک آدم نابالغ و به شدت افسرده دارم زندگی میکنم این همه محبت و قربون صدقه و زندگی آنچنانی ام که تلاش کردم براش بسازم کارساز نبود 

فکر میکنی طلاق بگیری شرایط بهتر میشه؟

دوست دارم خانوادم پشتم باشن تا بتونم طلاق بگیرم همین الانشم من دارم تنها این بچه رو بزرگ میکنم واقعا بود و نبودش هیچ فرقی نداره 

بودنش فقط عذابه هم برای من هم پسرم


دکتری که دارو نده رو قبول نداره کلللی دارو میخوره میگه من یک مشکل جسمی دارم در حالیکه تمام سرتاپاش ر ...

روانپزشک دکتریه که دارو میده و دقیقا کارش همینه جلوگیری از اتفاقای بدتر به پسرت فک کن باید یه جوری راضیش کنی شغل من جوریه که خوب اینجوری افراد و درک میکنم به نظرم اگه جلوش و نگیری دست به خودکشی و..میزنه و البته شما و همسرت دارین دچار یه نوع طلاق عاطفی میشین .

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…
روانپزشک دکتریه که دارو میده و دقیقا کارش همینه جلوگیری از اتفاقای بدتر به پسرت فک کن باید یه ج ...

اتفاقا دست به خودکشی ام زد

یه بار کل اتاق رو ایزوله کرده بود تا دچار گاز گرفتگی بشه فهمیدم جلوشو گرفتم یک بارم من بخاطر مریضی مادرم یک هفته خونه اونا بودم یک ظهر اومد دنبالم گفت بیا بریم خونه کارت دارم رفتیم دیدم یک طناب گرفته با گریه و التماس از من میخواست کمکش کنم خودشو دار بزنه.... 

حسو حال اون روزم یه چیزی شبیه کسی بود که یک سطل یخ روش ریختن حتی به پدرم هم گفتم ولی اونم جدی نگرفت 

همسرم کاملا نسبت به وضعیت خودش آگاهه ولی راهو اشتباه میره میگه من یک مشکل جسمی دارم اون حل بشه کاملا عوض میشم کمک کن بفهمم مشکلم چیه... 

باهاش کلی دکتر رفتم کلی مطالعه کردم همراهی کردم ولی هیچیش نیست خودش تاکید داره که من مریضی جسمی دارم 

به نظرم این یک بیماری روانی که از مادرش بهش رسیده این وسط منو پسرم قربانی شدیم تلف شدیم نابود شدیم 

پسرم اونقدر دلش مهمونی میخواد و نرفته که هر وقت خونه تنها میشه میره کلی بالشت و وسایل دور خودش جمع میکنه براشون آهنگ میذاره و میرقصه و ازشون پذیرایی میکنه حتی حاضر نیست بخاطر پسرمون از این فکرهای خودش دست برداره نمیدونم اگر من جای اون بودم خیلی بی سروصدا این زندگی رو ترک میکردم تا دو نفرو اینطوری اسیر خودم نکنم ولی اون داره مارو با خودش میکشه پایین 

اتفاقا دست به خودکشی ام زد یه بار کل اتاق رو ایزوله کرده بود تا دچار گاز گرفتگی بشه فهمیدم جلوشو گر ...

وای الهی من بمیرم ، دارو ضد افسردگی و اعصاب استفاده میکنه؟مگه ممکنه روانپزشک نتونه هیچ کمکی به زندگیتون کنه؟ حتی اگه همسرت هم حاضر نیست تغییر کنه خودت برو پیش روانشناس یا روانپزشک برای جلوگیری از مشکلاتی که ممکنه برا خودت و پسرت پیش بیاد

عشق نه درمونه و نه بیماریه درد پنهونیه ک بدجوری دوستش داریه…

مادرش به پسرم گفته به مامانت بگو برات ویتامین بگیره بخور برو مدرسه انرژی داشته باشی اونم ازون موقع یک قرصی دارویی چیزی میبینه میگه اینو بخورم بعدش خوابم نمی‌بره؟ پر انرژی میشم؟ 

چند وقته دیگه نذاشتم مادرش بچه رو ببینه کاملا ذهنش رو بهم ریخته بهش گفتم آدم برای اینکه پرانرژی باشه اصلا احتیاجی به دارو نداره باید به موقع بخوابه و خوب غذا بخوره 

آینده بدی در انتظار این بچه ست

وای الهی من بمیرم ، دارو ضد افسردگی و اعصاب استفاده میکنه؟مگه ممکنه روانپزشک نتونه هیچ کمکی به زندگی ...

خدانکنه عزیزم 

دارو اعصاب هم میخوره منتها مداوم نمیخوره یک هفته میخوره دوباره میره دکتر اخیرا دیگه من باهاش نمیرم دکتر یا تنها میره یا با مادرش... مادرش آخرین بار برده بود دکتر و اینجوریه که با اینکه دیپلم هم نداره بالا سر دکتر وامیسته و با اصرار زیاد ازش میخواد برای داروهایی که میگه رو بنویسه تقریبا میشه گفت همه مدل دارویی رو میشناسه و استفاده کرده 

آخرین بار همسرمو برده بود دکتر مجبورش کرده بود 10 تا پنی‌سیلین برای این بیچاره بنویسه به من زنگ زد گفت هفته ای یکی ببرش تا بزنه گفتم میمیره مگه پنی‌سیلین داروییه که هفتگی بزنن؟ اونم پنی‌سیلین های چینی الان... با هزار قسم وگریه همسرمو راضی مردم نزنه ولی بعدا فهمیدم رفته زده 

بارها با گریه از پدر همسرم خواستم جلو مادرشون رو بگیره اونقدر به این نگه تو مریضی ولی کاری ازون هم ساخته نبود این زن بیماره پسرش رو هم از خودش بدتر کرده... بقیه بچه هاش ارتباط رو کامل با این زن قطع کردن ولی همسر من نکرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز