4 روز رفتیم سفر و فهمیدم لحظه های زیادی رفیق خیلی صمیمی ام داره ناراحتم میکنه با حرفاش و کاراش و اون هم فکر میکنه من دارم اذیتش میکنم چون میخوام کنترلش کنم چون مثل خواهرم باهاش رفتار میکنم واقعا گیج شدم
تازه یادم افتاده همیشه این اخلاقا رو داشته و من سعی کردم یا درکش کنم یا نادیده بگیرم.
اصلا شبیه هم نیستیم تفاوت زمین تا آسمون نداریم ولی شبیه نیستیم روحیه مون علاقه هامون ظاهرمون.
خودشم الان میدونه من ناراحت شدم توی سفر ولی به روی خودش نمیاره آنقدر به روی خودش نمیاره تا من مثل همیشه تظاهر کنم به فراموشی. وااااااای نمیدونم چیکار کنم.
از طرفی هم نمیخوام بهش فکر کنم فعلا