سلام .منالاناومدم شهر به خاطر دخترم که درسش خوب بوو و مدرسه نمونه قبول شد یه مقدار پول داشتم دادم دست داداشمسودش بهم میده یه خونه هم رهن کردم.از روستا اومدم به خاطر مدرسه دخترم.کهاز روستامون دور بود.تنمونسالمه.یه لقمه نوت هم داریم بخوریم.ولی گاهی از سرنوشت خودم گله دارم ناراحتم اخه من جدا شدم و با دخترم تنها زندگی میکنیم.یعنی باورتوننمیشه باباش حتی یه هزارتومنی تا اللن به حساب دخترش نریخته ومعلوم نیس کجا گم وگور شده.از جدا شدنمناراحت نیستم.از اینکه همچین مردی اومد تو زندگیم که دخترم الان باید بدون پدر .بزرگ بشه.پدری که یکریال نمی ارزید و خوبه که گورش گمشد .درسته ولی میشد پدر خوبی داشته باشه.نمیدونم خیلی افسردا ام.ولی بازمخداشکر حداقل دخترم درسخونه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.