من خودم امروز یادم اومد چند وقت پیش دختر عمم با بچه ی بشدت پررو و شیطونش سر زده اومد خونه ام
ساعت دوازده ظهر بود, پرسیدم ناهار خوردی؟ لبخند زد گفت نه
سریع دست بکار شدم گفتم گوشت که نمیپزه بزار سریع مرغ بزارم
دیدم دقیق اندازه تعدادمون یعنی چهار تیکه مرغ داشتم
بعد اینکه پخت سرخ کردم چیدم تو ظرف داشتم با سیب زمینی و چیزای دیگه تزیین میکردم بچه ی پررو پرید یه تیکه بزرگ رو هوا زد و گازش زد و خوردش
من
همینجوری موندم..
مامانشم تو گوشی اصلا ندید
بعد تو کابینت دید یکم اجیل داشتم برداشت نشست رو زمین همشو خورد مامانشم هر هر میخندید
کل خونرو بهم زد حتی کشوها هم زیر و رو کرد
مامانشم خونسرد
حالا حرصم از بچه نیست چون بچست
حرصم از مامان بی خیالش بود
بازم یادم بیاد میگم شما هم بگین