2777
2789
عنوان

ازدواج ...

159 بازدید | 16 پست

به قسمت توی ازدواج اعتقاد دارین ؟ این که میگن ازدواج قسمته ، مثلا من دیدم یه بار دختره جواب نه میده ولی سال بعد به همون آدم جواب مثبت میده یادمه میگفتن اینا قسمت هم بودن 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

قسمت یعنی اینک من واس دو هفته تعطیلات تابستون مرخصی بگیرم برم روستای پدریم... اونجا عمه همسرم منو ببینه ب برادر زاده اش ک ک کلا یک شهر دیگ بگه و من و اون همو ببینیم از طریق گوشی  و در عرض هفت روز عقد کنیم   هر دومون از دو شهر با فاصله یازده ساعت هسیم وقتی برگشتم سرکارم کارفرمام باورش نمیشد در عرض یکمرخصی دو هفته عقد کرده برگشتم

سعی میکنم عاقلانه و دلسوزانه جواب بدم..چون ما برای جوابهایی ک اینجا ب دیگران میدیم در پیشگاه خدا جوابگو خواهیم بود..دوست عزیز راهکار نداری ساکت باش..با حرفات گند ب زندگی مردم نزن
تا حالا اطرافیانتون دیدین ؟ یا خودتون؟ 

من بارها واقعا دیدم. خاله‌مم همینطوری ازدواج کرد اول جواب منفی داد بعد سال بعد با همون کیس ازدواج کرد. الانم ۳۰ ساله باهمن. البته راضی نیست

قسمت یعنی اینک من واس دو هفته تعطیلات تابستون مرخصی بگیرم برم روستای پدریم... اونجا عمه همسرم منو بب ...

دقیقا همینطوریه‌. من فکر میکنم توی ازدواج خیلی مهمه چه کسانی آدم رو ببینن. اینم به تقدیر و شانس نیاز داره که ما در چه زمانی و  کجا قرار داریم. 

دختر عمو ی پدرم این جور شد....پسر خاله اش خواستگارش بود خیلیییی ام پولدار بودن تو تهران خونشون سر و تهش معلوم نبود بعد عمو ی پدرم گفت من به باجناق جماعت دختر نمیدم....حتی اگه شاه و وزیر باشن....دخترش با پسر عموش ازدواج کرد و بعد از ۵ سال طلاق گرفت دوباره پسر خاله اش اومد خواستگاریش و این دفعه جواب مثبت دادن....الانم تقریبا ۱۱ ساله کلا مقیم آلمان شدن و ۲ تا بچه دارن.

هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....  //خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//
قسمت یعنی اینک من واس دو هفته تعطیلات تابستون مرخصی بگیرم برم روستای پدریم... اونجا عمه همسرم منو بب ...

منم یه خواستگار دارم دوبار  عمش گفت که خانوادش  گفتن که بهشون بگین اگه اجازه میدن بریم خونشون 

ولی هر بار شرایطی پیش اومد که من می گفتم نه فعلا ، اونم شرایطی که اصلااا دست من نبووود ، حس می کنم کار خداس نمی دونم 

پسره رو قبلا دیدم چند سال پیش 

من خوشم میاد ازش یعنی دوس دارم باهاش حرف بزنم ببینم اخلاقاش و اینا ، شرایطش که می دونم اوکی

ولی هر بار گفتم نه فعلا 

راستش اگه یه روز خبر ازدواجش برسه نمی دونم چجوری میشم

منم یه خواستگار دارم دوبار  عمش گفت که خانوادش  گفتن که بهشون بگین اگه اجازه میدن بریم خون ...

اگ ادم درستیه اجازه بده بیان

سعی میکنم عاقلانه و دلسوزانه جواب بدم..چون ما برای جوابهایی ک اینجا ب دیگران میدیم در پیشگاه خدا جوابگو خواهیم بود..دوست عزیز راهکار نداری ساکت باش..با حرفات گند ب زندگی مردم نزن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  6 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  5 ساعت پیش