بچمو ازم گرفت برد امروز

عزیزم خودت باید بسنجی زندگی با شوهر دهن بین بیشتر آزارت میده یا دوری از بچت بالاخره یکیش کمتره یکیش بیشتر 

نمیتونم قضاوتت کنم.فقط ب عنوان ی خواهرمیگم شماالان طلاقم بگیری اگ بخای مجردبمونی اوتقدمشکلات سرراهت هس از تردشدن ونگاهای سنگین اطرافیان بگیرتامستقل بودن وروهوابودن شرایطتت.واگرم بخای ازدواج کنی باید۲یا۳سال ازعمرتوبزاری برای شناخت طرفت اتفاق واخلاق هم بیاددستتون.خب چرااین زمانوصرف بابای بچت نکنی؟صرف تغییرزندگیت؟صرف امتحان کردن راه های نرفته باهمسرت؟بخاطربچت ی فرصت طلایی ب خودت وزندگیت بده.بنظرمن اختلافای اینمدلی حل شدنی آن چون میشه روش کارکرد.ولی یچیزایی مثل ذات خراب طرف یاخیانت ونامردی نمیشه درست کردواقعا

تو رو خدا برگرد بچه ات تب دوری مادر میکنه داغون میشه من زودم ب پای شوهرم میفتادم

همین الان داشتم در مورد طلاق با یه بچه سرچ میکردم که تاپیکتو دیدم، خدا کمکت کنه، خدا به هممون کمک کنه💔

ولی با حرفایی ک می‌زنید تحمل دوری بچه رو ندارید و ب برگشت فکر کنید شده با تغییر محل زندگی ک دور بمونید از خانواده شوهر 

[QUOTE=266624422]من حدود یکساله اومدم خونه مادرم اون رفت دادخواست طلاق داد[/QUOTخب بچه رو بگیر جای مهریه نمیشه؟

عزیزم درکت میکنم خیلی سخته منم از خانواده و خواهرای، شوهرم متنفرم با اینکه خونه هامون از هم دوره ولی کلا نسبت بهشون خس بد دارم و ربطی به دور و نزدیکی نداره شاید دو ماه یبارهم ریختشون، رو نبینم،ولی یه حرفایی زدن کارایی کردن ک از چشمم افتادن، هرچقد هم حساستر و بدتر حرف بزنی بهشون پیش شوهرت بدتر میشه اخلاق شوهر . سعی کن بخاطر بچت از ذهنت دورشون کنی و زندگیتو بکن با سیاست و ب دهن بینی شوهرت نسبت ب اونا حساس نباشی و سیاست ب خرج بده ک کم کم ب حرف خودت باشه. مردا بیشتر ب خاطر این با خواهر مادرشون خوب هستن چون اونا با سیاست یجوری نشون میدن ک عاشق بی قید و شرط پسرشونن و بهش احترام زیاد میزارن ... توم یجوری دستت بگیر اوضاع رو ک تو رو بیشتر از همه ترجیح بده ن با دعوا و گریه و غم و انتظارات و گلایه و شکایت، همون مثه خواهر مادر خودش رفتار کن باهاش 

ن زیاد بهش عشق و محبت بده و خیلی باهاش خوب نباش باهاش هم یجوری نشون نده ک باهاش بد هستی و ضدشی

ای بابا😢زیاده ک یکسال

حالا بشین فکراتو بکن ببین دوری از بچه سخته یا زندگی با شوهرت

ایشالا هر چی صلاحته پیش بیاد

به نظر من به شوهرت زنگ بزن و بگو بیا بخاطر بچمون یه فرصت به دوتامون بدیم اگه شد پیش مشاور برین تا راهتر باهم به تفاهم برسین من خیلی ها رو دیدم که اول زندگی باهم یه عالمه مشکل داشتن ولی به مرور خوشبخترین و عاشقترین ذوج شدن

دختر خالم با دو تا بچه طلاق گرفت اما ۳  سال بعد دوباره با شوهرش شروع کردن بخاطر بچه هاشون العان خیلی خوشبختن

انشاالله شما هم بهترین اتفاق ها برای زندگیتون بیافته

گلم رفتی پیش بچه یه خبر به ما هم بده نگرانیم برو زندگیتو از نو بساز خانواده شوهرو به خدا بسپار حتما از مشاور کمک بگیر 

سلام عزیزم منم وضعم از شما خیلی خیلی بدتره فکر کن دو تا بچه کوچیک دارم شوهرم از صبح تا شب سرکاره شبم میاد مادرش تو گوشش میخونه میندازه به جون ما.خودم مجبورم هم کار بیرون بکنم هم خونه. شوهر منم وضع مالیش خوبه ولی خب از خانوادش جدا نمیشه این تجربه منه دوس داشتم در اختیارت بزارم قانون خودتو فراموش نکن یعنی اصلا کاری به کار خانوادش نداشته باش رفت و امد نکن بزار اون بره بچتو بیشتر پیش خودت نگه دار و مدام سرخود و بچتو گرم کن اینم بگم خانواده شوهر من اهل دعان البته هیچوقت بروز نمیدن ولی خب من از اختلافات یهویی که میفته تو زندگیمون میفهمم و اینکه من آدم پر انرژی و پر برنامه ای هستم یه وقتایی کسل و خسته و بی حوصله و مدام سردرد بی دلیل دارم که اونم سعی کردم آیات قرآنی بخونم و دعاشونو باطل کنم بعدش ناخودآگاه اوضاع خوب میشه و شوهرم دوباره طرفه منه این تجربه شخصی منه امیدوارم بدردت بخوره برگرد سرزندگیت خودت پشت و پناه دخترت باش فردا روزی نوکر و خدمتکار عمه د مادربزرگ نشه که یه عمر پشیمون میشی