عصبی شدم. و طاقت هیچ حرفی ندارم
پاسخ سلام بی قراری های شما در این شرایی تا حدی طبیعی ست. بسیاری از مسائلی که درگیرش هستید ناشی از عوارض و فشارهای غمی است که تجربه کرده اید. حتما به مشاور یا ترجیحاً روانپزشک مراجعه کنید تا در گذشتن از ای...
چکار کنم کودکی به دنیا می اورم ساکت و صبو.ر باشد؟ من طاقت گریه های نوزادی اش را ندارم...
پاسخ سلام دوست عزیز:در رابطه با ارتباط مادر با جنین یکى از هیجان انگیزترین کشفیات مادران باردار، شروع ارتباط نوزادانشان با موسیقى قبل از تولد آنهاست. به طورى که امروزه محققین به خوبى مى دانند جنین هاى چهار...
عزیزم من 27همسرم33و بچه 5سالشه.. کلا طاقت نزدیک شدن بچه بههمسرم رو ندارم،حتی تحمل اینکه بچشو ی بوس ک
پاسخ من حس شما رو کاملا درک میکنم شما بخاطر ناکامی از زندگی قبلیتون دیگه نمیخواید در این زندگی هم با مشکل مواجه بشید همه چیز رو در همسرتون خلاصه کردید و تمام خلاء های عاطفیتون رو انتظار دارید با ایشون پر ...
با سلام .. پسرشش ساله ای دارم که خیلی کم طاقت و عصبیه .. در مقابل کوچکترین چیزی عصبی میشه البته در ج
پاسخ سلام مادر عزیز این رفتار پسر شما میتونه علل مختلفی داشته باشه .بهتره قبل از هرچیز علل بروز این رفتار رو پیدا کنید ایا خودتون وهمسرتون عصبی هستید؟ بهش بکن نکن زیاد میگید؟ خودتون در هنگام عصبانیت رفتا...
ممنونم از راهنماییتون اما من تصمیم گرفتم جدا شم هیچ چیز این زندگی عادی نیست بنظرم زندگیم اونقدر بی ارزش نیست که من بخوام به پای این آقا وقتمو هدر بدم ازدواج من نسنجیده نبود من با همون سن کم عقلم میکشید با آدم بیکار ازدواج نکنم اما...سرش کلاه رفت تمام آرزوهامو به باد داد من از آدم بی مسئولیت وشلخته متنفرم من همه چیزم با برنامست حتی وقت شام و نهار و خوابم متاسفانه این آقا فقط به فکر امروز و خوش گذرونیه میگه وقت مشکلاتو حل میکنه مگه وقت پول میاره یا خونه میسازه برام من نه خونه دارم نا ماشین نه غذای درست حسابی ۲ ساله گوشت نخریده پارسال مرغ گرفت امسالم یه بار گرفت باور کنین حرفام راسته و بدون اغراق دیروز عروسی دعوت بودیم و من باز هم لباسهای تکراری ود مده من با ناز و نعمت بزرگ شدم درسته هر زندگی اوایل سختی و بدهی و بی پولی داره اما من ۳ سال در نهایت بدبختی گذشت و هیچی درست نشد بچه اولمم که بخاطر نقص ویتامین و لاغری شدید من سر پنج ماه سقط شد دکتر تاییدشم کرد روزایی گذشت من حتی یه لقمه نون نمیتونستم بخورم چون نبود باورتون میشه تو این دور زمونه منی که از سر بیکاری مدام در حال پخت و پز و خوردن بودن از وزن ۶۵ رسیدم ۵۷ دلم برای گذشتم تنگ شده برای خوش گذرونی و سفرکردن برای لباسای خوشگل و بروزم برای غذاهای خوشمزه مامانم کاش هیچ وقت ازدواج نمیکردم کاش میدونستم اولویتش خانوادش هستن من تمام سعیمو کردم با کمترین هزینه عروسیمونو برگزار کنیم وهمینطورم شد اما آقا رفته وام گرفته قرض کرده خونه رو از اول بروز کرده از پذیرایی بگیر تا اتاق و دستشویی و حمام و آشپز خونه حالا من موندمو یه دنیا بدبختی کاش بمیرم راحت شم چی بود این ازدواج لعنتی که تمام منو به گند کشید