عدم مهارت جرات ورزی

سلام وقت بخیر خوشی 

مهربون بودن خیلی زود جوش خوردن مشکل منه

عروس آخرم جاری هام سنشون از من بیش‌تره من متولد ۷۵ جاری بزرگم از لباس عروسم از عروسیمون خلاصه از همه چیش کلی تو جمع ازم ایراد گرفت من فقط اشک تو چشام جمع شد نتونستم چیزی بگم خیلی زود رنج ‌و حساسم چون پدرم خیلی ابراز علاقه میکرد به قبول معروف خیلی نازمو میکشید لوس نیستم اما زود رنجم همسرم اخلاقش عالیه خداروشکر خیلی دوستم داره چند بار مشکلاتی که پیش اومد و عکس العملش نسبت به من این حس عشق رو بهم ثابت کرد کاری به این چیزها ندارم نمیتونم جواب بدم یاد نگرفتم یعنی در خانواده همسرم هرکی هر چی میگه من نمیتونم جواب بدم راستش میگم بزرگ‌تر بچه داره چند وقت دیگه داماد دار عروس دار میشن آخه چی بگم بهشون شوهرمم موقع هایی که هست کسی چیزی نمیگه بهم اما وقتی نباشه امان ازشون قطع رابطه هم که نمیشه کرد 

به نظرتون باید چیکارکنم هر دفعه یک چیزی میگن بزارم کف دست شوهرم خدایی نکرده دعوا پیش می یاد  اون بیچاره کم بابت مشکلات کار و زندگی گرفتاره 

حالا ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید وقتی کسی چیزی بهم میگه چطور جوابشو بدم که دیگه تکرار نکنه 

تازگیا یکی دیگه از جاریام حالت دستوری باهام حرف زد که فلانی با دخترم کمک کن ظرفا رو بچین تو کابینت 

میدونم حرف بدی نزد اما متنفرم کسی اینطوری بهم بگه .