tanhatarin83

عضویت : 1401/12/21
زن
یه عدد بچه مشغول تحصیل بدبخ
«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_» 
93 موضوع
پست
تتو میکنم رو سینه ام...
1402/09/16 21:05:54 0 پست
0
مغز ؛ سطل آشغال رویا...
1402/09/12 20:16:28 0 پست
0
دلم تنگه پرتغال من..
1402/09/07 19:54:16 30 پست
30
مخاطب غمگین.
1402/09/06 20:16:50 1 پست
1
تو رفتی دگر...
1402/09/05 20:58:49 30 پست
30
خون نوشته..
1402/09/05 20:44:40 0 پست
0
رایحه اونتوس :|
1402/09/05 20:03:06 6 پست
6