عموم عمل کرده رفته بودیم عیادتش
بدشانسی سر و کله اونام پیداشون شد😒(شانسه ما داریم۱٠ صب و عیادت؟😐)
احوال پرسی کردم و نشستم خودمو مشغول کردم یه نیم نگام سمتشون ننداختم
پسر عموم اومد کتاب ریاضی به دست😐😐(منی که محاسباتی ریاضیاتی اعدادی ارقامیم زیر خط فقره😐)
بلد نبودم... یهو کله گنده گفت اگه قسمت هم میشدیم خدا خدا میکردم استعداد بچه هام به شما نره😐(ینی شاااخ دراوردم و ب شدتم بهم برخورد 😐)
دیدم نمیتونم ساکت بشینم گفتم منم خدا خدا میکردم شعورشون ب شما نره😐
بلندشدم رفتم اشپزخونه
خداروشکر کسی متوجه حرفامون نشد
بنظرتون بد گفتم؟ تند رفتم؟
پ ن: کله گندهه از فامیلای زن عمومه