سلام رفقا. خوب باشید. بچه ها نیومدم گلایه ... اومدم درد دل کنم چون خیلی دلم گرفت. پدر و مادر همسر من آدمای خوبی ان. پدرشوهرم ک واقعا ماهه و خیلی زیاد روش حساب می کنم. هیچ وقت حرف بی ربط یا خاله زنکی یا رفتار نابجا ازش ندیدم. اما مادرشوهرم .....!!! خوبه اما ظرفیت نداره. الان ده روزه اومده تهران خونه من ک واقعا دارم اذیت میشم و با یه بچه؛ کمر درد شدید گرفتم. خیلی بی ملاحظگی کرده اومده دو هفته سرم آوار شده اما باز میگم مادره؛ مهمونه؛ میگذره!! اون چیزی ک رو اعصابم حرفهای بی ربطشه! دیروز در مورد یکی از دوستام حرف میزدم و اینکه شانس تو زندگیش خیلی دخیل بوده! یدفعه دیدم برگشته میگه اره فلانی واقعا شانس آورد وگرنه اون عروس من ازش سر بود! ماتم برد. چه ربطی داره؟! جاری من لیسانس دانشگاه آزاد شهرستان بود و بعد هم با پارتی رفت سر یه کار ده دوازده تومنی. کاری هم ب من نداره و اتفاقا ربطی هم ب من نداره. اما چیزی ک اومد تو ذهنم این بود ک اینقدر اون عروسشو قبول داره چرا نمیگه همونجا خونه اون چتر شه؟!!! واقعا بعد این حرفش دیگه نمیتونم تحملش کنم. خیلی خسته پذیرایی بودم با این حرفش دلم هم گرفت
دقیقا مساله همینه. اینکه با وجود اینکه ی وقتهایی میدونی منظوری تو حرفشون نیست ولی از یه جایی ببعد تح ...
منم یادمه جوری شد که وقتی رفت خونش احساس کردم آزاد شدم گفتم خدایا تنهایی شرف داره به وجود کسی که مدام رو اعصابت راه بره مثلا من شب تا صبح شیر میدادم تازه دم صبح خوابم میبرد مدام میگفت چرا اینقدر میخوابی حالا 10 بیدار میشدم اصلا درک نمیکرد که من شبا خواب درست ندارم احساس کردم وجودش فقط باعث عذابم شده