خانواده شوهرم دور هم جمع میشن خانواده خودمم هستن ولی من بیشتر دوست دارم شام رو خونه خودمون بخوریم بعد شام بریم یه جا. حالا سمت شوهرم شلوغ تره شابد بریم اونور
اره خودم هم دلم سوخت براش با شوهرش حرف زدم قبول نکرد شوهرم بهم گفت حرف زدنت بی فایده وقتی حرف میزنه رو حرفاش جالبه من فکر نمیکردم ک باهم مشکل دارن وقتی میدیدمشون میگفتم چ خوبن باهم چقد باهم خوش و خرم بودن وقتی نشست پیشم خیلی گلایه کرد بهش گفتم فکر نمیکردم اون طور باشه گفت ظاهرش اینطور خوب نشون میده حتی چند سال پیش نذاشت عروسی برادرش و دختر برادرش هم بره