یه بار دعوامون شد سرش گفت من همینم تو کوتاه بیا
منم به خانوادم گفتم نمیتونم اینجوری البته بابام نفهمید
خانوادمم باهاش صحبت کردن ک نازنین میخواد جداشه و حق داره
حالا بهم زنگ زده میگه عروسی کنیم درست میشع بیا بین ترمت یعنی ی ماه دیگ عروسی کنیم
گفتم نمیشه من جهاز ندارم گفت من خونه میگیرم هرچیم وسیله میخوای بیا با سلیقه خودت بگیر بعدا خواستی عوض کنی دوباره بخر نخواستیم هیچ
چیکار کنم؟؟؟