مادر شوهرم پشت سرم خیلی حرفها به شوهرم گفته که باعث ما ارامی زیادی شد برامون
تازه جو خونمون آروم شده
الان شوهرم مادر و پدرش دعوت کرده خونمون بدون اینکه با توجه به شرایط پیش اومده از من هم نظری بگیره
از یک طرف میگم رابطه ها خوب میشه و خوبه
از ی طرف حرفهایی که زده شده منو اذیت میکنه
و تهش میگ من گذشت کردم چون مادرم
از اون طرف هم نمیتونم به همسرم بگم چرا گفتی
چون می‌دونم میگ نکنه انتظار داری بزارمشون کنار و الکی بینمون دعوا پیش میاد
نمیدونم چ کار کنم
خیلی عصبی ام و سعی میکنم نشون ندم
آروم باش
بیین الان کاریه که کرده ب نظرم خوب برخورد کن خوب میز بچین و مهمون نوازی کن ولی بعد که نوبه شما شد برید خونشون یکم سرسنگین باش
غذا از بیرون بگیر
تا شوهرت یاد بگیره دفعه بعد نظر بخاد
هممون از مادرشوهرامون حالمون بهم میخوره ولی مجبوریممممممممم
حالا ک مجبوری تحملشون کنی
ببخشش ک خودتم آزار نبینی
اه اه اه
گرم نگیر باهاش
اگه مثل اونها رفتار کنی ،با انها فرقی نداری
تربیت و شخصیت خانوادگیت رو نشون بده
مردا کی میخوان بزرگ شن
تامیتونی سرسنگین باش
چی گفته بهت
عزیز دلم چاره ای نیست دیگه پدر مادرشن و نمیشه گذاشتشون کنار.اینکه با تو مشورت نکرده کار درستی نیست بعد از اینکه رفتن بهش گوشزد کن بگو ازین ب بعد باهات مشورت کنه ولی دیگه بقیش رو نمیشه کاریش کرد فقط باید صبور باشی
مادرشوهرم و پدرشوهرم بدترین کارو با من و شوهرم کردن جوری که میگم خدا همچین آدمایی سر راه دشمن آدم هم قرار نده با این وجود خودشون اینقدر پرو و وقیح هستن هر شب خونمون هستن واقعا از دیدنشون همه وجودم پر از نفرت میشه
دعوتشون کن کینه نباشه رابطه تو و شوهرتم خوبتره
