برا من هیچی نخرید ولی خودم داشتم حیف عکسش رو گوشیم نیست خیلی ناز بود
ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
امضام خونده بشه🤌وقتی از یک فروشگاه بزرگ خرید میکنید، کمک میکنید یک نفر هفتمین ویلای خود را بسازد و دهمین ماشینش را بخرد؛ اما وقتی از بقالی محل یا یک مغازه ساده خرید کنید آن فرد میتواند برای فرزندش آن وسیلهای که نیاز دارد را بخرد ... حداقل چند قلم از خرید هاتون را مخصوص بقالی و مغازه های کوچک بذارید و همه مایحتاج خود را از فروشگاه های بزرگ نخرید و به اندازه خود کمی جلوی این سیستم سرمایه دار پرور تبعیض آمیز را بگیرید. و من یتوکل علی الله فهو حسبه✨
ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
من نگرفتمه هنوز 🥲خیلی گرون شده بیشتر از اینکه ب فکر طلا باشم ب فکر اینم ک حتی ی زمین هم نداریم
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیزبر پیکر خود پیرهن سبز نمودمدر آینه بر صورت خود خیره شدم بازبند از سر گیسویم آهسته گشودمعطر آوردم بر سر و بر سینهفشاندم چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندمافشان کردم زلفم را بر سر شانهدر کنج لبم خالی آهسته نشاندمگفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیستتا مات شود زین همه افسونگری و نازچون پیرهن سبز ببیند به تن منبا خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز🩵